گل پسرا قند عسلاگل پسرا قند عسلا، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 21 روز سن داره
بابا سعیدبابا سعید، تا این لحظه: 40 سال و 8 ماه و 11 روز سن داره
مامانمامان، تا این لحظه: 37 سال و 9 ماه و 25 روز سن داره

سه قلو ، قند عسلا گل پسرا

سلیقه بچه ها

  .: گل پسرا قند عسلا تا این لحظه ، 2 سال و 5 ماه و 5 روز سن دارد :.   بلاآخره سلیقه بچه ها را کشف کردم. با هم رفتیم گردش و بعد رفتیم از اسباب بازی فکری پازل حیوانات مربوط به سنشون خریدم ولی فکر هم نمی کردم که اینقدر دوست داشته باشن. بهشون گفتم میریم خونه پیش عزیزجون پازل را باز کنین (ترسیدم تکه هاش رو زمین بریزه حوصله نداشتم تو خیابون دنبالشون بگردم ترجیح می دادم یکی دیگه بخرم) بچه های حرف گوش کنی هستین اما تا خونه افتان و خیزان آمدین و گریه هم نکردین که افتادیم دستمون درد گرفت و اصلا ناراحت هم نمی شدین تو راه داد می زدین عزیزجون . عزیزجون کجایی به محض اینکه رسیدیم هم پازلهاتون را باز کردین ، تو راه پله هم زدین صفحش...
5 بهمن 1394

خداجون

  .: گل پسرا قند عسلا تا این لحظه ، 2 سال و 5 ماه و 3 روز سن دارد :. چند روز پیش اردلان ژاکت پوشید و خداحافظی کرد گفتم کجا میری؟ گفت  پارک  گفتم با کی میری؟  خداجون الآن هم ارشیا یه پلاستیک دسته دار را برداشته از این پلاستیک وقتی استفاده می کنم که میریم پارک روبرو و توش شلوار اضافی می گذارم برای وقتی که بارون بیاد انداخته روی شونش می گم کجا میری؟ میگه پارک میگم با کی میگه خداجون.  وقتی توی حمام هم لیف میزنم میگم این دست را کی داده ؟ میگن خداجون و این پا را کی داده ؟.... توی مهد یاد دادن که کارها را با نام کی شروع می کنیم؟ خداجون منم از این فرصت استفاده کردم برای همین خداجون توی زندگی ما 5 نفر نقش مهم...
27 دی 1394

اولین گردش بدون پوشک

  .: گل پسرا قند عسلا تا این لحظه ، 2 سال و 5 ماه و 1 روز سن دارد :. یه هفته ای از شروع پروژه گذشت که خواستیم با ماشین بیرون بریم ، البته به اصرار من یه ملحفه ای را هم چندلا کردیم و روی صندلی عقب انداختیم آخه نمی دونستم چی پیش میاد چند تا شلوار و سه تا پوشک هم برای احتیاط برداشتم. البته چندباری با هم رفتیم پارک روبرو و سه چرخه سواری کردیم ولی بیشتر از یک ساعت نبوده. روز جمعه خدا خواست و هوا بهاری شد ولی امروز که شنبه هست هوای ابری و سرد ، منم به خودم گرفتم گفتم خدا هوام را داره دیگه دلم گرفته بود از تو خونه بودن. جایی که نهار خوردیم خیلی جای قشنگی بود و عکسای قشنگی می شد گرفت اما اونقدر گرفتار بچه ها شدیم و عصبی شدیم فقط ...
26 دی 1394

ابهت دخترانه

  .: گل پسرا قند عسلا تا این لحظه ، 2 سال و 4 ماه و 27 روز سن دارد :. یه روز مهمون سر زده داشتیم و نهار هم پیشمون موندن . همه بچه ها خواب بودن . وقتی آمدن ارشیا از خواب بیدار شد و به من می چسبید چون همه براش غریبه بودن، بعد ارسلان بیدار شد اونم همینطور ولی دیدن من کار دارم دو تایی مثل دو تا جوجه ترسیده توی بغل هم نشسته بودن یه کناری و دختر مهمونمون را نگاه می کردن . یه دختر با نمک 10 ماهه با موهای لخت که خیلی هم آروم داشت بیسکویتی که براش توی پیشدستی گذاشته بودم جلوش می خورد به اسم زیبای نازنین زهرا. هواسم نبود نفهمیدم کی بیسکویتها را از جلوی نازنین زهرا برداشتن و آروم آروم می خوردن ولی هواسشون هنوز به نازنین بود و حالت ط...
26 دی 1394

پیشرفت پروژه

  .: گل پسرا قند عسلا تا این لحظه ، 2 سال و 4 ماه و 26 روز سن دارد :. میدونم پست حال بهم زنی هست ولی ما مامانها عادت داریم. یه هفته از آموزش اردلان می گذشت که دیدم حرفه ای شده گفتم بگذار به اون دو تا هم برسم اول از ارسلان شروع کنم اما فایده نداشت نه اینکه ارسلان همکاری نکنه اما چون جایزه جیش توی حمام  خوراکی یا همان قاقا بود به همه میدادم ارشیا هم ذوق می کرد می خواست توی حمام جیش کنه منم از فرصت استفاده می کردم بهش اجازه میدادم اما قصد آموزشش را نداشتم فقط می خواستم ترغیبش کنم ، اما مشکل در پوشک کردنش بود که اردلان و ارسلان فیلشون یاد هندوستان می کرد ، از طرفی هم اردلانم خطاهاش زیاد شده بود و نیاز به یادآوری داشت دیدم فاید...
20 دی 1394

پیشرفت پروژه

  .: گل پسرا قند عسلا تا این لحظه ، 2 سال و 4 ماه و 21 روز سن دارد :. دو روزی هست که اردلان خودش میره جیش میکنه . بعد من را صدا می کنه .  البته دیروز کمی هم توی شلوارش میریخت اما بعد با آرامش تمام میرفت دستشویی . در کمال آرامش میره بالای صندلی چراغ را روشن می کنه و دمپاییهاش را با حوصله می پوشه و بعد میره میشینه . شلوارش را هم به صورت اورژانسی در میارم اما فهمیده این بچه اورژانسی سرش نمیشه مثل باباش همیشه ریلکسه خودش را هم کنترل می کنه . هرچی می گم بدو بدو فایده نداره با ناز و حوصله کارهاش را می کنه.   کنترل جیش بزرگ را کامل به دست گرفته اما گاهی چند قطره جیشش میریزه ولی همش به شلوارش میگیره و به زمین نمی رسه ....
15 دی 1394

دوباره پروژه شروع شد

  .: گل پسرا قند عسلا تا این لحظه ، 2 سال و 4 ماه و 15 روز سن دارد :. از شنبه پروژه اردلان را شروع کردم . البته آخر تابستون هم آمادگی داشت اما من یه اشتباهی می کردم از شورت آموزشی استفاده نمی کردم و کاملا باز می گذاشتم . یه بار هم که باباشون خونه بود وقتی اردلان از خواب بیدار شد من توی آشپزخونه بودم و ندیدمش اردلان هم جلوی در اتاق دراز کشیده و شلوارش را خیس کرد باباش هم عصبانی شد و دعواش کرد . این اولین بار بود بعد از سه روز خونه را کثیف می کرد و دیگه قهر کرد و جیشش را نگفت . گفتم که اردلان یکم ناز داره و زود هم بهش بر میخوره به نظر من خیلی احساساتی هست. اما اینبار از شورت آموزشی استفاده کردم. دیگه خسته شدم از پوشک کردن . دی...
9 دی 1394

خدا هست.شکرش

یه دوستی توی وبش نوشته بود ... دیروز که دیدم محمود داره به رضا نمازخوندن رو یاد میده، کلی کیف کردم. بعدش یادم افتاد که اعداد رو هم من به رضا یاد ندادم. رنگها رو هم همینطور. لباس درآوردن و پوشیدن رو هم همینطور. قاشق و چنگال تو دست گرفتن رو هم همینطور. و...   هیچ وقت نفهمیدم کی رضا این چیزا رو یاد گرفت. ولی من و امثال من همه چیز را خودمون تک تک به بچه ها یاد می دیم. (چند قلو دارها) بچه های شیطون. البته از نظر خودم بچه های خوبی داریم . فهمیده هستن . زیادی باهوشن و موقعیت شناس(فرصت طلب). تعریف کنم هم نظر می شیم. همین امروز ظهر داشتم می خوابوندمشون . عصبانیم کردن . همه را دعوا کردم که بخوابین هاپو می خورتون صدای گریه بی...
7 دی 1394

این روزها

همه مریض بودیم. من و بابا که تب و لرز شدید. به هر شکلی بود زندگی را می گذروندیم که دیدم این دکترا که بردم فایده ای نداره زنگ زدیم عزیزجون منیر(مامان بابا سعید) آمدن یه دو شبی پیشمون بودن و بچه ها را بردیم دکتر فرهت . داروی خاصی نداد چون بچه ها ویروسی گرفته بودن که عفونتی همراهش نبود فقط سرما خوردگی کودک و سالبوتامول دادن ولی دکترهای دیگه که برده بودم پنی سیلین و آموکسی سیلین داده بودن. خدا را شکر بهتریم اما ارسلان اصلا تبش قطع نشد دوباره بردم دکتر گفت یکمی ریه اش عفونت داره آموکسی سیلین داد. گفتم اصلا چیزی نمی خوره کل روز را با یه شیشه شیر و آب سر کرده گفت تا تبش قطع نشه چیزی نمی خوره . یکشنبه شب بردم پیشش گفت سه شنبه ساعت 10 تبش قطع م...
23 آذر 1394