پیشرفت پروژه
دو روزی هست که اردلان خودش میره جیش میکنه . بعد من را صدا می کنه .
البته دیروز کمی هم توی شلوارش میریخت اما بعد با آرامش تمام میرفت دستشویی . در کمال آرامش میره بالای صندلی چراغ را روشن می کنه و دمپاییهاش را با حوصله می پوشه و بعد میره میشینه . شلوارش را هم به صورت اورژانسی در میارم اما فهمیده این بچه اورژانسی سرش نمیشه مثل باباش همیشه ریلکسه خودش را هم کنترل می کنه . هرچی می گم بدو بدو فایده نداره با ناز و حوصله کارهاش را می کنه.
کنترل جیش بزرگ را کامل به دست گرفته اما گاهی چند قطره جیشش میریزه ولی همش به شلوارش میگیره و به زمین نمی رسه .
این پیشرفت از وقتی حاصل شد که دیگه شورت آموزشی پاش نکردم و گفتم مال نی نی هست ، بچه های من به عروسک می گن نی نی ، اردلان هم برد تن عروسک آپاچیش بکنه ، اول یه شورتی که تابستون تن می کرد و خیلی دوسش داشت تنش کردم بعد دیدم شلوار بهتره ، اردلان هم خیلی زود پیشرفت کرد .
فقط دیشب که 5 تایی برای سوختگی ارسلان رفتیم درمانگاه ، شورت آموزشی تنش کردم ، هوا سرد بود دو تا شلوار هم پوشوندم ولی وقتی ازش سوال کردم جیش داری گفت آره و بردم به بدبختی جیش کردم سختش بود با شلوار منم یه پاش را در آوردم و بلاخره موفق شد ولی وقتی آمدیم بیرون داشتم سالن را نگاه می کردم دنبال باباش همه حواسشون به من بود گفتن پیش دکتره . فکر کردم اگه همه بدون پوشک بودن چه وضعی داشتم
هنوز که هنوزه اردلان دلش می خواهد پوشک بشه و گاهی گریه و بهانه هم داره ولی سرش را گرم می کنم.
فعلا که خوشحالم و راضی.
باباشون توی اتاق بود ارسلان یادش افتاد یه بار اتفاقی توی حمام جیش کرده بدو بدو با ذوق رفت جلو باباش واستاد گفتم جیش کردم باباش هم تعریف و تمجید کرد اردلان هم با من از حمام در آمد بدو بدو رفت به تقلید از ارسلان گفت شی من، شی من و منتظر شد اما باباش هیچی نگفت رفتم دیدم داره فکر می کنه گفتم اردلان گفت جیش کرده باباش گفت آخه من از کجا بفهمم چی میگه تو را خدا فعلا ارشیا را از جیش نگیر که من هیچی از حرفهاش نمی فهمم.
شنبه گفتم من که به هیچکاری نمیرسم بگذار همه را با هم از پوشک بگیرم و همه را شورت آموزشی پوشوندم . بماند که توی حمام که یا دعواشون میشه سر جا یا با هم دست به یکی می کنن و شیطنت می کنن و من را دیوانه می کنن. خلاصه یکی یکی میبردم که اذیتم نکنن .
ارسلان و ارشیا هر بار تو شورتشون جیش کردن و من هم خسته شدم دیگه شب که شده بود سرم گیج میرفت و حالت تهوع پیدا کرده بودم شدیدا ضعف کرده بودم.
دیدم واقعا توانش را ندارم دیگه ارسلان و ارشیا را پوشک کردم گفتم یکی یکی راحت تره.