گل پسرا قند عسلاگل پسرا قند عسلا، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 6 روز سن داره
بابا سعیدبابا سعید، تا این لحظه: 40 سال و 8 ماه و 27 روز سن داره
مامانمامان، تا این لحظه: 37 سال و 10 ماه و 10 روز سن داره

سه قلو ، قند عسلا گل پسرا

میگم بلا از مامان سه قلوها هم دور باشه؟

خیلی سخته توی این سن آدم بفهمه آبله مرغان نگرفته اونم بعد از اسرار های مامانم که گفت گرفتی و اونم وقتی بفهمی که مریض شده باشی . وقتی که خدارا شکر کنی که خوب ارسلان گرفت دیگه دکتر گفت ویروس مرده و بقیه نمی گیرن تو هم خودت را آماده تولد کنی بعد تا بفهمی اِ  ارشیا هم  گرفت مونده اردلان ببینی بعللللللللللللله مامانت اشتباه کرده توی هم گرفتی.  حالا من و ارشیا با هم آبله داریم و خوشحال بودم که ارسلان بیماری که سخت بود طبق گفته دکتر بعدی که ارشیا باشه ویروس ضعیفه و بعدی که خودت باشی قوی و بعد اردلان ضعیف . اما اینجوری هم نبود هم من شدید گرفتم هم ارشیا ولی باز هم امیدوارم اردلان ضعیف بگیره چون خیلی نق نقو هست. برای ارسلان دانه ...
19 مرداد 1394

عاشقانه ها

.: گل پسرا قند عسلا تا این لحظه ، 1 سال و 11 ماه و 24 روز سن دارد :. توی همه خونه ها عاشقانه های مادر فرزند زیاده اما سه تا برادر اینقدر مهربون خیلی دیدنی هستن. دیش بچه ها نمی خوابیدن و شیطنت می کردن باباسعید ارشیا را دعوا کردن ارشیا هم که زود بهش بر می خوره گریه کنان اومد پیش من که مثلا باهاشون قهر بودم که نمی خوابن منم گفتم پیش من نیا البته ارشیا آمد و محبت مورد نظر را گرفت و بوسه را گرفت اما باز هم شاکی برگشت توی اتاق پیش بابا و داداشهاش که ارسلان همه این صحنه ها را در نظر داشته و جلو در اتاق منتظر بود و دست انداخت گردن ارشیا و بردش تو و ارشیا هم نمی گذاشت بغلش کنه و ارسلان هم هی این دست و اون دست را می نداخت روی گردنش و کنار هم راه...
17 مرداد 1394

ارسلان شعر می خونه

.: گل پسرا قند عسلا تا این لحظه ، 1 سال و 11 ماه و 24 روز سن دارد :. می دونم تکلم بچه های من از خیلی از بچه ها عقب تره ولی غصه که نمی خورم ناراحت هم نیستم چون سالمن دیر یا زود بلبل زبونی هم می کنن. اما دیشب که داشتم مثلا می خوابوندمشون دیدم ارسلان توی حال و هوای خودش روی پاهام که داشتم لالاش می کردم شعر می خوند می گفت : دستا بالا هی...  دستا بالا هی... دستا بالا  هی.... موقع تعویض پوشک معمولا می گم دستا بالا اما از وقتی تونست بگه که باباشون تفنگ خرید و باهاشون بازی می کرد و البته برادرزاده ام فربد هم خیلی تفنگ بازی می کرد و اینرو می گفت و باعث شد ما برای اولین بار برای بچه ها تفنگ بخریم و مدام می گم هوایی شلیک...
17 مرداد 1394

بلا از همه بچه ها دور باشه

.: گل پسرا قند عسلا تا این لحظه ، 1 سال و 11 ماه و 24 روز سن دارد :. می دونم نمی خواستم از اتفاقهای بد بگم فقط گزارشوار می گم . دو هفته پیش ارسلان آبله مرغان خیلی شدیدی گرفت و دکتر می گفت معمولا بچه های 12 ساله اینجوری می شن. البته بگم پدرش دو هفته قبل زونا گرفت. دوشنبه گذشته هم پای ارسلان گیر کرد با پیشونی خورد به پله سنگی و پیشونیش شکافت و 4تا بخیه خورد . شب این اتفاق افتاد . شب وحشتناکی بود. برای سیتی اسکن بردیم گفتن چون استفراغ (عذرمی خواهم) نکرده نیازی نیست و فقط عکس گرفتن و سالم بود خدارا شکر نشکسته . امروز هم بعد از دو هفته فکر کنم ارشیا هم مبتلا به آبله مرغان شده. اردلان هم سرمای شدیدی خورده . از بس برای آبله مرغان ارس...
17 مرداد 1394

این روزها

.: گل پسرا قند عسلا تا این لحظه ، 1 سال و 11 ماه و 3 روز سن دارد :. این روزها دو تا برادربزرگترم از بندرعباس و تهران آمدن چند روزی مهمون مامان هستن و ما هم از به سبب همخونه بودن با مامان از همیشه بیشتر می بینیمشون. بچه ها با رادین (پسر دایی بزرگشون) صحنه هایی که این روزها همیشه می بینیم . توی همه مهمونی ها ، کوچیک و بزرگ سرشون توی تبلت و گوشی هست . فعلا که ما به بچه هامون نه تبلت می دیم نه گوشی تا فردا چطور باشه. بچه ها خیلی آلو دوست دارن و این شد که آلو شد جایزه نهار خوردنشون. البته برای کنترل شیطنتاشون هم استفاده میشه ، هر وقت لجبازی و شیطنت بیش از حد دارن در حد باز کردن در فریزر و خالی کردن کشوها سریعترین وسیل...
28 تير 1394

یاد 18 ماه پیش

بچه هام یاد 18 ماه پیش خودشون کردن . ست کالسکه و ... را از زیزمین خونه مادرشوهرم آوردیم بدیم به کسی فیل بچه ها یاد هندوستان کرد. به ترتیب از راست ارشیا(به خاطر اگزمای نوزادی که داشت سر و صورتش خارش داشت و خودش را ضخم می کرد برای همین بیشتر وقتها می پیچیدم بچم را خیلی هم دلم می سوخت اما همیشه ضخم بود) ، ارسلان ، اردلان   اینم روروک سواری سه ترکه داشتم بچه ها را می خوابوندم و با ممانعتشون مواجه بودم که بازیشون گرفت. ارسلان بالشت گذاشت روی پاهاش تکون می داد اردلان هم دید خالیه رفت روی پاش خوابید. حالا فکر کنین گاهی ارسلان میره تمام قد روی پای ارشیا می خوابه . ارشیا هم داره اونطرف لالایی می کنه ...
20 تير 1394
1218 11 11 ادامه مطلب

چندتا خاطره...

هر وقت هر پارکی بریم یک بچه بالای 7 سال پیدا می شه که می گه خاله هر روز بیارشون پارک من هم میام با هم بازی کنیم. یه روز که یکی از همین پسربچه های مؤدب داشت با حوصله تمام با بچه ها توپ بازی می کرد مامانبزرگش از پارک رد شد و به ایشون توضیح داد که سه قلو هستن و اسمشون را گفت و نهایتا گفت هرچی زمین می خوردن اصلا گریه نمی کنن حتی محکم هم زمین بخورن اگه صد بار هم زمین بخورن گریه نمی کنن. خیلی اصرار داشت که این موضوع را مامانبزرگش بفهمه شاید به خاطر اینکه خودش هم یه برادر 4ساله داشت . البته همه بچه ها یی که توی سن این پسربچه بودن همین موضوع را با تأکید تعریف می کنن نمی دونم شاید اونها بچه ها ی من را بیشتر درک می کنن. همون موقع یک آقا...
14 تير 1394

این روزها

این روزها خیلی وقتم کمه همش برای بچه هاست. همه زندگیم برای بچه هاست . اما خستگی باعث شده کمی عصبی بشم اما باز نیرو گرفتم. (ققنوسی شدم برای خودم هی می میرم از نو متولد می شم. ) خواب بچه ها به خاطر ماه مبارک کمی بهم ریخته ولی دو ساعتی که روزها با هم می خوابن را جدیدا من هم باهاشون می خوابم قبلا به خونه و پخت و پز می رسیدم الآن استراحت می کنم.  خدا را شکر مامان و بابام بعد از یک ماه مسافرت برگشتن و بخشی از کوله بار خستگی من را به دوش می کشن وقتی که کم میارم زیر سایشون استراحت می کنم و بچه ها را می برن تا من به خونه برسم ولی بازم حواسم پیش بچه هاست .  ما واقعا نمی دونستیم با دلتنگی ها و بهانه گیری های بچه ها چطور کنار بیایم . ...
14 تير 1394

این روزهای ما

 چند روز پیش مامانم به شوخی ارشیا را می زد ؛ زدن که نه در حد نوازش و می خندید، ولی ارشیا جدی می زد . منم گفتم ارشیا نزن مامان شوخی می کنه ارشیا هم رو به من کرد و با حرکت گفت که داره من را می زنه. گفتم نه شوخی هست ارشیا هم دو تا دستش را برد جلوی مامانم که قلقلکش بده . وقتی ارشیا با من از خونه مامانم نمیاد بیرون و محکم گردن مامانم را بغل می کنه می گم باشه پسر عزیزجون باش و پشتم را می کنم می روم اما هنوز لحظه ای نگذشته ارشیا اعتراض می کنه که چرا بغلش نکردم ببرمش.  امشب ارشیا من را که جلوی در خونه مامانم بودم که ارشیا را بیارم پایین از خونه بیرون کرد در را هم بست منم گفتم باشه تو دیگه پسر عزیز جون باش من میرم اونم آمد بیرون و من ...
5 تير 1394
1348 10 13 ادامه مطلب