این روزها
این روزها دو تا برادربزرگترم از بندرعباس و تهران آمدن چند روزی مهمون مامان هستن و ما هم از به سبب همخونه بودن با مامان از همیشه بیشتر می بینیمشون.
بچه ها با رادین (پسر دایی بزرگشون) صحنه هایی که این روزها همیشه می بینیم . توی همه مهمونی ها ، کوچیک و بزرگ سرشون توی تبلت و گوشی هست . فعلا که ما به بچه هامون نه تبلت می دیم نه گوشی تا فردا چطور باشه.
بچه ها خیلی آلو دوست دارن و این شد که آلو شد جایزه نهار خوردنشون. البته برای کنترل شیطنتاشون هم استفاده میشه ، هر وقت لجبازی و شیطنت بیش از حد دارن در حد باز کردن در فریزر و خالی کردن کشوها سریعترین وسیله کنترلی همین آلو که همیشه شسته شده در یخچال موجود است . باظاهری خونسرد باطنی مواج یه ظرف آلو می برم توی نشیمن و بچه ها را صدا می کنم (مثلا دارم به لجبازیشون بی توجهی می کنم) اونا هم همکاری می کنن و میان و از فریزر یادشون می ره. البته یه وقتهایی هم همین آلو باعث دردسره ، وقتهایی که با قهقهه همراه باشه باید بدوم که دارن آلوها را له می کنن و به سر و صورت هم می مالن و . دیگه نمی دونم چه عکس العملی نشون بدم اما معمولا درونم و برونم یکمی که شیطنت از حد بگذره دیگه نمی تونم خودم را کنترل کنم و کار به جیغ بنفش می کشه و نیروهای امدادی از طبقه بالا(خونه مامانم)
دادش دوم ماشین اصلاحش را همراه خودش آورده بود . ما هم از اصلاح پسرش تعریف کردیم و گفتیم دور موهای بچه ها بلند شده ایشون هم موهای بچه های من و برادرزاده دیگم (رادین) و برادرزاده خانومش(آراد) را سر و سامون داد. البته بچه ها باز هم اجازه نمی دادن و بغل مامانم در حالی که سرشون را روی شونه مامانم گذاشته بودن اصلاح شدن اما نتیجه خوب بود شاید از آرایشگاه بیرون هم بهتر درآمد چون با حوصله برادرم و اینکه بچه ها جلوی چشمش بودن و مشکلاتش را بعدا باز رفع می کرد.
امروز عصر رفتیم سرزمین عجایب . تنها قسمتی که به سن بچه ها می خورد همینجا بود ولی خیلی هم راضیم نکرد اما بچه ها کمی سرگرم شدن .
بچه ها از بازی در استخر توپ خیلی لذت بردن. ارشیا روی سکوی کنار استخر می ایستاد و جفت پا می پرید تو توپها وقتی اولین بار دیدم ترسیدم اما دیدم به اندازه کافی کنترل داره اما اردلان با یه پا می رفت و ارسلان می شست بعد می پرید . اردلان کف استخر دراز می کشید و فقط صورتش دیده می شه کلی دست و پا می زدن و شنا می کردن و لذت می بردن اما در سکوت . نه سر و صدایی نه قهقهه ای ولی واقعا لذت می بردن . خیلی بچه های بی سر و صدایی هستن اما شیطون و بلا . جیگر طلا