ارسلان شعر می خونه
می دونم تکلم بچه های من از خیلی از بچه ها عقب تره ولی غصه که نمی خورم ناراحت هم نیستم چون سالمن دیر یا زود بلبل زبونی هم می کنن.
اما دیشب که داشتم مثلا می خوابوندمشون دیدم ارسلان توی حال و هوای خودش روی پاهام که داشتم لالاش می کردم شعر می خوند می گفت : دستا بالا هی... دستا بالا هی... دستا بالا هی....
موقع تعویض پوشک معمولا می گم دستا بالا اما از وقتی تونست بگه که باباشون تفنگ خرید و باهاشون بازی می کرد و البته برادرزاده ام فربد هم خیلی تفنگ بازی می کرد و اینرو می گفت و باعث شد ما برای اولین بار برای بچه ها تفنگ بخریم و مدام می گم هوایی شلیک کنین که یه وقت به هم آسیب نرسونن البته تفنگشون موزیکال هست اما باز هم ضربه به صورتم می زنن.
تکلم ارسلان از همه جلوتر هست.
اکشال => آشغال نخوام => نمی خواهم نکن دستا بالا و...
یه بار هم باباشون تلفن می زد ارسلان بهم گفتن بابا پاشو...
یه بار ارسلان و ارشیا طبقه بالا بودن تا من کارهام را بکنم و اردلان هم پایین پیشم بود که مامانم بعد از اینکه بچه ها آمدن پایین برام تعریف کرد که ارسلان دست ارشیا را گرفته و کشیده بیارش پایین گفتن: ارشیا بریم مامان بابا(با اونکه باباش خونه نبود)
همچنان نیش و نوش ارسلان با هم هست میاد می زنه هنوز اعتراض نکردی می بوسه.