عاشقانه ها
توی همه خونه ها عاشقانه های مادر فرزند زیاده اما سه تا برادر اینقدر مهربون خیلی دیدنی هستن.
دیش بچه ها نمی خوابیدن و شیطنت می کردن باباسعید ارشیا را دعوا کردن ارشیا هم که زود بهش بر می خوره گریه کنان اومد پیش من که مثلا باهاشون قهر بودم که نمی خوابن منم گفتم پیش من نیا البته ارشیا آمد و محبت مورد نظر را گرفت و بوسه را گرفت اما باز هم شاکی برگشت توی اتاق پیش بابا و داداشهاش که ارسلان همه این صحنه ها را در نظر داشته و جلو در اتاق منتظر بود و دست انداخت گردن ارشیا و بردش تو و ارشیا هم نمی گذاشت بغلش کنه و ارسلان هم هی این دست و اون دست را می نداخت روی گردنش و کنار هم راه می رفتن .
یه بار ارشیا خیلی اذیت می کرد دعواش کردم بهش برخورد و گریه کنان رفت وسط اتاق دراز کشید بعد اردلان هم رفت کنارش سرش را گذاشت و دراز کشید و اردلان هم سمت دیگه . ارسلان نازش کرد تا ساکت شد اردلان هم باهاش شوخی کرد تا خندید .
عمشون آمد عیادت ارسلان که سرش بخیه خورده دید همه بچه ها بالا هست ایشون هم رفت بالا برای بچه ها هم شیرینی گرفته بودن و توی پیشدستی تیکه کردن که بخورن ولی ارشیا گفته بود نه نه نه و آمده بود پایین دنبال ارسلان که داشتم پوشکش را عوض می کردم وقتی همه رفتیم بالا بعد شیرینی خوردن.
امکان نداره ارشیا چیزی دوست داشته باشه و ارسلان به دستش نده حتی اگه خودش هم دوسش داشته باشه.
بچه ها همدیگه را دوست دارن و بی دلیل و با دلیل همدیگه را می بوسن و هوای هم را بد جوری دارن اما ارشیا را همه دوست دارن هم توی پارک و هم توی خونه مرتبا ارسلان می بوسش و اگه نبینه می گه ارشیا کو؟
توی پارک بچه های دیگه بچه های من را خوب می شناسن حتی اسمشون هم به خوبی می دونن و همه ارشیا را خیلی دوست دارن تا حدی که بچه های 8-9 ساله با هم دعوا می کنن که چرا توپ را شوت می کنی بذار جلوی پای ارشیا شوت کنه . البته اردلان و ارسلان بیشتر دوست دارن پیش من باشن و خیلی هم توپ بازی دوست ندارن.