گل پسرا قند عسلاگل پسرا قند عسلا، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 22 روز سن داره
بابا سعیدبابا سعید، تا این لحظه: 40 سال و 8 ماه و 12 روز سن داره
مامانمامان، تا این لحظه: 37 سال و 9 ماه و 26 روز سن داره

سه قلو ، قند عسلا گل پسرا

بچه ها در مهد

این روزها دوربین را توی کیف بچه ها می گذارم و مربیشون محبت می کنه از بچه ها فیلم می گیره ، برای همین کمتر از بچه ها عکس دارم . اینم یه مورد که قابل نمایش هست. دقت کنین آخر فیلم اول ارشیا خودش را میندازه زمین و بقیه هم ازش تبعیت می کنن . ارشیا توی مهد هم سردسته هست   توی خونه هم همینطوره . هر کار ارشیا بکنه بقیه هم بلافاصله انجام می دن انگار منتظرن. ...
1 آذر 1394

شروع نافرمانی های ارسلان

یه روز از مهد میامدین رسیدیم در خونه ؛ ارسلان :  نریم خونه من :  چی ارسلان : رفتیم خونه و همه خوابیدن رسید نوبت ارسلان که بگذارمش روی پاهام بخوابونم ؛ ارسلان :  نخوابم من :  چی ارسلان :   دو دقیقه بعد   یعنی بی هوش شد. ---------------------------------------------------------- بابا : ارسلان لگوها را جمع کن بریم دد. ارسلان :  بابا : پسرم لگوها را جمع کن بیا لباس بپوش بریم. ارسلان : برو بابا  آخر هم جمع نکرد و نیش خندزنان لباس پوشید رفتیم. ---------------------------------------------------------- ارسلان از نقاشی خست...
1 آذر 1394

ارسلان ما را به یه ماشین فروخت

.: گل پسرا قند عسلا تا این لحظه ، 2 سال و 3 ماه و 6 روز سن دارد :.   باز هم توی همون مهمونی (عید اول مادربزرگ بابا توی خونه عمو) ارسلان چنان یخش باز شده بود که نمی خواست بیاد. همه حاضر شدیم و خداحافظی کردیم اما ارسلان لباس نمی پوشید و نمیامد. ارسلان ماشین بزرگ فربد را صاحب شده بود و هرچی فربد دستش را دراز می کرد و با اشاره می گفت بده ارسلان بهش حتی نگاه نمی کرد . یکمی هم با ارشیا کشمکش داشتن و خلاصه دو تایی بازی کردن و فربد هم که خوابالو بود حوصله نداشت بی خیال ماشینش شد. اما بازم یه وقتهایی که ارشیا و ارسلان کشمکش داشتن باز هم می رفت جلو و با دستهای دراز و اشاره کنان می گفت ماشینم را بدین ولی تا بچه ها به تفاهم می رسیدن فرب...
30 آبان 1394

دوباره حال بچه ها خوبه

.: گل پسرا قند عسلا تا این لحظه ، 2 سال و 3 ماه و 6 روز سن دارد :. واقعا نمی دونم چه عنوانی بگذارم که منفی نباشه ، آخه بچه ها همیشه مریض هستن ، مدام دارو می خورن ، از این بیماری تا بیماری بعدی فقط یه روز خوب هستن . هر دم از این مهد بری می رسد                   تازه تر از تازه تری میرسد این بار بچه ها بدنشون پر از طاول شده . پر از دونه های آبدار. منم که دکتر برده بودم گفت مهم نیست ، از طرفی گفت تنها ویروسی که دونه آبدار می زنه آبله مرغان هست که اونم دیگه نمی گیرن. روز سه شنبه دو هفته گذشته دیدم دونه های روی دستهای اردلان خیلی بزرگ شده دور جون مثل جزامی ها شده خیلی غصه خوردم سعی کردم از ...
30 آبان 1394

دوباره مهد

یه چند روز بود که بچه ها را مهد نفرستادم چون هم خیلی سرد شده هم شربت می خوردن بیشتر خواب بودن. مدیرشون می گفتم دلم تنگ شده چون کلاسشون جلوی چشمش هست و مدام می بینشون . شنبه حالشون خیلی بد بود و ارشیا که بهتر بود را با مامانم و رادین فرستادم مهد تا بتونم به اردلان ارسلان برسم. اردلان و ارسلان هم  حال ندار و نالون و گریون همش بغلم بودن. سرفه می کردن و بعدش هم معدشون کامل خالی می شد .  صبح زود باباشون رفتن از دکتر فرهت وقت بگیرن که دعوا شده بود به هیچ کس نوبت نداده بودن ولی خوشبختانه فهمیدن که اینترنتی هم نوبت می دن و هر دومون یکی توی خونه یکی محل کار ساعت 8 پای سیستم گوش به زنگ بودیم که وقت بگیریم . من از 7:30 پای سیستم ب...
13 آبان 1394
1209 15 11 ادامه مطلب

وقتی بچه ها از مهد میان

دقت کردین ؟ ارسلان پاهاش را روی هم میندازه می خوابه . این عادت خواب باباش هست . وقتی که باباسعید اینجور می خوابه دیگه توپ هم بترکه از خواب بیدار نمیشه. ...
13 آبان 1394

عکس درخواستی

موسیقی درخواستی شنیدین ، دوستان از من عکس درخواستی ، خواستن. عکس بچه ها توی کابینت خودشون.(از راست ارسلان اردلان ارشیا) کابینتهای ردیف پایین مال بچه ها هست توشون چیزی نمی گذارم ، البته کابینت زیر سینک را روفرشی و دستمال می گذارم که هر وقت لازم دارم بچه ها برام میارن. می بینین صورت اردلان زخمه ، ارشیا گاز گرفته  ...
13 آبان 1394

نتیجه جلسه مهد

بچه ها را خوابوندم و سپردم به مامانم. دل تو دلم نبود که مامان یه وقت برای کاری بره بالا و بچه ها سرفه کنن و بالا بیارن. دیگه سپردمشون به خدا. رادین را هم حاظر کردم با خودم بردم که تو دست و پای مامان نباشه . از قضا رادین هم توی مهد خوابید. رفتم کارهای بچه ها را دیدم و دفتر نقاشی و کار با گواش و ... مربیشون می گفت همش نون پنیر می گذارین ؟ منم گفتم که کوکو و تخم مرغ آبپز و کره مربا دوست ندارن می مونه نون پنیر گردو و سیب زمین سرخکرده که اونم چون بیمارن سرخکردنی بهشون نمی دم . عوضش یه روز نون پنیر با گردو یه روز با پسته یه روز با بادام یه روز مخلوط  گفتم اگه مشکلی نداره فرنی و شیربرنج که دوست دارن بگذارم که با خوشرویی قبول کر...
13 آبان 1394

روزهای ما

این روزها همش به مریضی می گذره. این غر نیست فقط نگرانیست  خدارا شکر مریضیه لاعلاج نیست. اما یه ماه هست که دارم به بچه ها دارو می دم . همه می دونین بچه ها چه جوری دارو می خورن دیگه کسی نیست که ندونه. هیچ گردش و پارکی نمی ریم چون وقتی بچه ها از خواب مثلا ظهر بیدار می شن شب شده دیگه. هوای مشهد کاملا چهار فصله پس توی این فصل با تمهیدات کامل بیاین مشهد ، یعنی هم تاپ شورت بیارین هم بارونی و کلاه گرم و آفتابی. مشهد دیگه همه میشناسنش. مدام دستگاه بخور با اسانس اکالیپتوس و بوی شلغم و شربت شلغم و دانه بهی و تب 40 درجه و سرفه گاهی خشک و گاهی خلطی و از همه بدتر هر دو دقیقه باید بینی همه را تمیز کنم اگه یادم بره اردلان میاد پیشم به صورتش...
5 آبان 1394
1082 10 18 ادامه مطلب