گل پسرا قند عسلاگل پسرا قند عسلا، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 5 روز سن داره
بابا سعیدبابا سعید، تا این لحظه: 40 سال و 8 ماه و 26 روز سن داره
مامانمامان، تا این لحظه: 37 سال و 10 ماه و 9 روز سن داره

سه قلو ، قند عسلا گل پسرا

اردلان دفاع می کنه

.: گل پسرا قند عسلا تا این لحظه ، 2 سال و 3 ماه و 6 روز سن دارد :.   توی همون مهمونی مذکور (عید اول مادربزرگ بابا) بچه ها که یخشون باز شد باز هم اردلان از روی پای من پایین نمی رفت چون ظهر نخوابیده بود خیلی خوابالود بود. ارشیا جلوی پای من و جلوی فربد(18 ماهه) نشسته بود و فربد با دست می زد توی صورت ارشیا اردلان هم دستش را گذاشت روی صورت ارشیا که مثلا سپربلا بشه و به فربد هم گفت نزن. البته ارشیا متوجه کوچکتر بودنش بود و به چشم زدن نگاه نمی کرد و ناراحت هم نبود اما باز هم همه بچه هام روی همدیگه حساس هستن. ...
30 آبان 1394

اجتماعی شدن بچه ها

.: گل پسرا قند عسلا تا این لحظه ، 2 سال و 3 ماه و 6 روز سن دارد :.   پنجشنبه عید اول مادر پدرشوهرم را توی خونه عموی همسرم گرفتن. ما هم دست جمعی رفتیم. البته بابا سعید یکمی مردد بود اما مامانشون گفتن بیاین ما هستیم. آخر وقت رفتیم خیلی شلوغ نبود ولی بازم بچه ها غریبیشون کرد . خیلی با من می چسبیدن و آروم و ساکت نشستن.  همه به به و چه چه می کردن که چه مودب چه آروم چه آقا تا کم کم یختون باز شد. اونم با روبوسی خدا حافظی کردن با همون افرادی که ازتون تعریف می کردن اما لااقل آبروی ما را جلوی همونها حفظ کردین. ما هم هی می خواستیم پاشیم بیایم بیرون که شما بیشتر شیطنت نکنین که دیگران اجازه نمی دادن. وقتی که مهمونها داشتن می رفتن...
30 آبان 1394

هدیه گرفتم

بچه ها با همه مریضیهاشون و سختی هاشون ، هواسشون هست که من کم نیارم. بچه ها لگو بازی می کردن و من هم برای تنوع بافتنی دست گرفته بودم و کنارشون نشسته بودم ، طبق معمول همیشه یه بخشی از بازی روزانه ارشیا اینه که بیاد جلو دست بده سلام کنه اما اینبار یه چیزی هم توی دستش بود . دیدم یه کاغذ مچاله شده داره بهم میده . منم گفتم چی آوردی برام؟ امانگفت قاقا.  کاغذ را باز کردم دیدم یه لگو را توی کاغذ باطله ای پیچیده . کاغذی که از نقاشیهاشون به جا مونده بود و از فرط خستگی هنوز جمع نکرده بودم. کلی ذوق کردم و دستم را گذاشتم روی شونه هاش و مثل بزرگترها ازش تشکر کردم و بوسیدمش . چون واقعا بزرگ شده. بعد از اون بچه ها از ارشیا تقلید کردن و من هم...
30 آبان 1394

دوباره حال بچه ها خوبه

.: گل پسرا قند عسلا تا این لحظه ، 2 سال و 3 ماه و 6 روز سن دارد :. واقعا نمی دونم چه عنوانی بگذارم که منفی نباشه ، آخه بچه ها همیشه مریض هستن ، مدام دارو می خورن ، از این بیماری تا بیماری بعدی فقط یه روز خوب هستن . هر دم از این مهد بری می رسد                   تازه تر از تازه تری میرسد این بار بچه ها بدنشون پر از طاول شده . پر از دونه های آبدار. منم که دکتر برده بودم گفت مهم نیست ، از طرفی گفت تنها ویروسی که دونه آبدار می زنه آبله مرغان هست که اونم دیگه نمی گیرن. روز سه شنبه دو هفته گذشته دیدم دونه های روی دستهای اردلان خیلی بزرگ شده دور جون مثل جزامی ها شده خیلی غصه خوردم سعی کردم از ...
30 آبان 1394

وقتی بچه ها از مهد میان

دقت کردین ؟ ارسلان پاهاش را روی هم میندازه می خوابه . این عادت خواب باباش هست . وقتی که باباسعید اینجور می خوابه دیگه توپ هم بترکه از خواب بیدار نمیشه. ...
13 آبان 1394

عکس درخواستی

موسیقی درخواستی شنیدین ، دوستان از من عکس درخواستی ، خواستن. عکس بچه ها توی کابینت خودشون.(از راست ارسلان اردلان ارشیا) کابینتهای ردیف پایین مال بچه ها هست توشون چیزی نمی گذارم ، البته کابینت زیر سینک را روفرشی و دستمال می گذارم که هر وقت لازم دارم بچه ها برام میارن. می بینین صورت اردلان زخمه ، ارشیا گاز گرفته  ...
13 آبان 1394

نتیجه آزمایشات اردلان

یادم رفت بگم از نتیجه ها. خدارا شکر ، نتیجه خوب بود و هیچ جای ناراحتی نداشت .  اما خوب اردلان یکمی پاهای ضربدری داره فکر کنم ارشیا هم همینجوریه اما خیلی کم. اینطور که باباشون تشخیص داده کف پاهای اردلان صاف هم هست اما یکی از آشنایان که دکتر برده گفتن تا 7 سالگی بچه را اذیت نکنین بعد درمان کنین. هر دو مورد را هم ارث از باباشون بردن . اما هر دو خفیف هم هست. ارسلان خیلی شبیه باباش هست اما استخون بندیش به من رفته . البته مغرور بودنش به هر دومون. خدا را شکر کما بیش ، بی مشکل هستن. انشاءالله همه بچه ها سالم باشن و زیر سایه پر مهر پدر و مادرشون. خدارا شکر. ...
25 مهر 1394

پیشرفت بچه ها

هفته اول : آموزش شمردن 1 تا 5 به فارسی (که من قبلا همیشه تا 10 می شمردم که مربی گفت بیشتر از 5 نشمر) آموزش شمردن 1 تا 5 به انگلیسی (چند وقتی بود که باباشون می گفت باهاشون انگلیسی کار کن از الآن یاد بگیرن من می گفتم زوده بزار فارسیشون را یاد بگیرن ولی بابا از این آموزش خیلی خوشحال شد) آموزش سوره اخلاص  حدیث و بالوالدین احسانا آموزش سلام و خداحافظی آموزش نام کودک و مربی و مهد از بین همشون من فقط شمردن را تمرین کردم و نام کودک و مربی به نظرم هنوز برای بقیه زوده . بچه ها شمردن را بعد از من تکرار می کنن اما گاهی هم می شمرن و یکی ، دو تا را یا زیادی تکرار می کنن یا جا می ندازن. ارشیا علاقه خاصی ب...
25 مهر 1394

به آرزوم رسیدم

بچه های من اجابت دعای من هستن از خالق بی نظیرم. همیشه از خدا خواستم من را با بی فرزندی امتحان نکنه . چون خیلی سخته اما حالا امتحانی سختتر دارم با داشتن سه تا فرشته اونم پسر که باید درست تربیت بشن و آموزش ببینن تا شکرانه نعمتم باشن. خیلی دعاهای دیگه داشتم مثل سالم بودن بچه هام که خداوند عنایت کردن . امروز هم یه دعای دیگه اجابت شد. بچه ها بی گریه مثل یه آقا رفتن مهد. اردلان که کلا از خونه نق می زد که بغل کنمش ، حتی اجازه نمی داد وقتی بابا ماشین را از خونه برد بیرون ، برم در حیاط را ببندم. توی ماشین هم همش توی بغلم بود ، خلاصه بغل کردم و بردم دادم دست پرستار اما صدای گریه ای نیامد . آمدم اردلان و ارسلان را از ماشین پیاده کردم و د...
25 مهر 1394