گل پسرا قند عسلاگل پسرا قند عسلا، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 22 روز سن داره
بابا سعیدبابا سعید، تا این لحظه: 40 سال و 8 ماه و 12 روز سن داره
مامانمامان، تا این لحظه: 37 سال و 9 ماه و 26 روز سن داره

سه قلو ، قند عسلا گل پسرا

گریه شوق

سلام به همه دوستان. خیلی وقت پیش بود با مامانه صحبت می کردم ... مامانه گفتن عزیز مریم میگن پنجره ها را باز می کنی مواظب باش بچه ها خودشون را نندازن بیرون.(آخه پنجره ها بزرگن و از زمین حدود نیم متری فاصله دارن)  مامانه هم بهشون گفتن نه هنوز زوده... فرداش سه تاییشون خودشون را از پنجره آویزون کرده بودن و با پا به دیوار می زدن و نصف دیوار را بالا رفتن. منم همشون را با هم بغل کردم  و بلند بلند  گریه گردم می گفتم کی اینقدر بزرگ شدین  عزیزای دلم   قربونتون بشم مامان  از اون به بعد گریه هایی از این جنس زیاد اتفاق افتاد ...   ...
1 مهر 1393

وقتی اردلان می خندونه

شب ساعتهای 12 بود که اردلان بیدار بود ارشیا و ارسلان خواب که یک دفعه ارشیا گریه کردم بابا هم دوید تا ارشیا را ساکت کنه که اردلان زودتر از بابا خودشو رسوند و شروع کرد به بازی با ارشیا که در حال گریه کردن و بود اون را خندوند من هم که داشتم توی آشپزخانه شیر درست می کردم سریع رفتم ببینم چی شده که ارشیا داره  قه قهه می زنه و تا رفتم دوربین را آوردم خنده ها تمام شد و حواسشون رفت به دوربین و شروع کردن به بازی باهم . اگه به عکس ها دقت کنین هر دو خوشحالند. فداتون باشم مثل کوه پشت هم باشین گلای من. بقیه در ادامه ... . ...
1 مهر 1393

ارسلان خسته

وقتی ارسلان خسته می شه از فضولی و ریخت و پاش کردن اتاقشون ... آخه فدا بشم من   یک روزی آرزوی این روزها را داشتم. روزی که بزرگ بشین شیطنت کنین و دیگه گریه و بهانه نداشته باشین.       ...
1 مهر 1393

بازی دیگه بچه ها

گلای نازم با جارو برقی به صورت مشترک بازی می کنین و فقط وقتی گریه می کنیم که می خوایت دوشاخش را از اتاق دیگه تا وسط اتاقتون بیارین و نمی شه دیگه ... اینجا داداشی ها با مامانه بازی می کردن و شما خوشحال بودی که جارو تنها مال شما شده. ...
1 مهر 1393

یک روز فوق العاده نرمال من و سه قلوها

سلام عزیزای دلم می خوام بگم اگه یک روز خیلی نرمال باشه و مریض نباشین و شیطنت نکنین و کثیف کاری نکنین که نمی شه چجوریه؟ صبح که از خواب پا می شم دست و رو نشسته اول نفری یک شیشه شیر مهمونتون می کنم  بچه ها را یکی یکی می برم و دست و روشون را می شورم بعد هم پی پی شون را عوض می کنم و با صابون می شورم و پوشک می کنم . بعد سنگر سازی می کنم یعنی یکی از تشکاشون می گذارم پشت بخواری دو تا دیگه را پایین گنجه چند تا بالشت جلوی در اتاقشون یک سه تا رختخواب بزرگ هم روی یک مبل تکی و دوتا پشتی جلوی میز که وظیفه دارن نذارن بچه ها به تلویزیون برسند که البته امکانات کفایت نمی کند و همیشه خودشون را می رسونند آخه می چسبند به صفحه تلویزین و از همون ج...
1 مهر 1393

صحبت

بابا = بای بای باع =  بابا ، تلفن زنگ می زنه ، صدای زنگ در خونه می آد ، بغلم کن ، پر  پع = پر دَع = دَدَ ، پر اِدِ = بده کو  کیه = وقتی خونه کسی هستیم صدای زنگ می آید با چشمای گرد و نگاه به اطرف ایجا = اینجا کیخ (اولین کلمه ارشیا در نوزادی) جیس (ا ولین کلمه ارسلان در نوزادی ) = جیز آقو هم ا ولین کلمه اردلان بود. آخه قربان بره مادر راستی ارشیا جمله هم میگه : رفته جلو آیفون ، با انگشت اشارش می کنه محکم می گه باع دَ.   ...
1 مهر 1393

ارشیا همه را می خنداند...

دیشب به مبل تکیه داده بودم و ارسلان روی پاهام تکون می دادم اردلان هم داشت شیر می خورد ارشیا هم رفته بود روی مبل نشسته بود پشت سر من و طبق معمول کار مورد علاقشون را انجام می داد یعنی کشیدن موهای من مظلوم . منم که خیلی   خسته بودم حوصله بازی نداشتم سرم هم درد گرفته بود. چند بار از ارشیا خواهش کردم اما نتیجه نداشت بچه دلش بازی می خواست منم تا احساس می کردم که می خواد موهام را بکشه دستم رو می بردم پشت سرم که مانع بشم ارشیا هم فکر می کرد بازیه و  قه قهه می زد . قربان بره مادر که سه تایی باهم می خندیدن . خیلی وقت هست نمی دونم از کی بود که وقتی ارشیا صدای گریه دادشهاش را می شنوه می دود که کاری بکنه اما چیکار از دستش بر می آد ؟ ه...
31 شهريور 1393

بازی جنجالی

بازی مورد علاقه این روزهای گلهای من به روایت تصویر اما خوب جنجالی ... به بابا سعید می گم بریم برای بچه ها اسباب بازیه جدید بگیریم بعد از دیدن صحنه های زیر می گن نظرت چیه چندتا نپتون بگیریم کاربردی تر و مورد علاقه تره ... بقیه عکس ها در ادامه...   ...
31 شهريور 1393

ارسلان عزیزم

پسر صبور من خیلی شر شده ها سر دسته بچه ها شمایید قربون قد و بالات بره مادر از دیوار راست هم بالا می ری خونمون از دست شما مثل سنگر شده همه جا به جای کیسه شن پر از بالشت و تشک و پتو شده آخه فدات شم مامان چقدر بلایی ولی خیلی هم دل نازکی اول از همه شما شروع کردی به قهر کردن و البته رقصیدن و البته  دست زدن و دندان در آوردن خوش خوراک هستی و صبور و خوب شبیه بابا... عاشق کلاغ کلاغه هستی مثل داداشی ها حسودی مادر خیلی ... از همه بغلی تر و کلا دوست داری روی پا بشینی و یا دراز بکشی و به هر نحوی بغل باشی خود کفا هم هستی خودت میای بغل ما جایت را پیدا می کنی. عاشق خنده هات هستم مامان جان. وقتی ارسلان هواپیما می شه...  ...
31 شهريور 1393