ارشیا همه را می خنداند...
دیشب به مبل تکیه داده بودم و ارسلان روی پاهام تکون می دادم اردلان هم داشت شیر می خورد ارشیا هم رفته بود روی مبل نشسته بود پشت سر من و طبق معمول کار مورد علاقشون را انجام می داد یعنی کشیدن موهای من مظلوم. منم که خیلی خسته بودم حوصله بازی نداشتم سرم هم درد گرفته بود. چند بار از ارشیا خواهش کردم اما نتیجه نداشت بچه دلش بازی می خواست منم تا احساس می کردم که می خواد موهام را بکشه دستم رو می بردم پشت سرم که مانع بشم ارشیا هم فکر می کرد بازیه و قه قهه می زد . قربان بره مادر که سه تایی باهم می خندیدن .
خیلی وقت هست نمی دونم از کی بود که وقتی ارشیا صدای گریه دادشهاش را می شنوه می دود که کاری بکنه اما چیکار از دستش بر می آد ؟ هر کار که می تونه می کنه که داداشی بخنده و موفق هم می شه تا من مثلا شیشه شیر را درست کنم بیارم یا نمی دونم بچه دیگه را بزارم کنار و خودم را برسونم.
گاهی هم بچه های دیگه دارن کارهای عادی انجام می دن اما ارشیا فکر می کنه دارن باهاش بازی می کنند و داداشهاش هم تعجب می کنن و
وقتی ارشیا خیلی کوچیک بود اولین کلمه را به زبان می آورد معنی داشت . کیخ اولین کلمه ارشیا بود وقتی که شیشه شیر را می ذاشتیم روی لبش و سیر بود و این کار مورد علاقه الهه بود و بعد هر دوتاشون