گل پسرا قند عسلاگل پسرا قند عسلا، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 22 روز سن داره
بابا سعیدبابا سعید، تا این لحظه: 40 سال و 8 ماه و 12 روز سن داره
مامانمامان، تا این لحظه: 37 سال و 9 ماه و 26 روز سن داره

سه قلو ، قند عسلا گل پسرا

خونه تکونی

یک ماه قبل از عید یک خونه تکونی اساسی کردیم به کمک مامان بزرگ . فرش ها را دادیم شستن و موکتها را هم شستیم و بالشت مبل ها را هم ایضا... پرده ها را هم شستیم دادیم اتو کردن . آشپزخانه هم تمیز شد. بعدش هم به سلامتی با بابا راهی دکتر شدم . دکتر هم ناراحت دعوام کرد گفت با این اوضاعی که داری خونه تکونی چه وقته کردی خانم؟ و بعد هم مثل همیشه آمپول و قرص تقویتی و ... وقتی 2.5 ماه بودین و اسهال شده بودین به سلامتی گند زده بودین به کل زندگیم مخصوصا اتاق خودتون.سرتون سلامت . دیگه خودم را می خوردم که چه وضعیه. با مامان بزرگ تختمون را هم جمع کردیمو تو کمد دیواری جا دادیم تا شما جا داشته باشین برای بازی که بابا ناراحت شدن و دوباره با مامان...
29 شهريور 1393

درمانگاه 5 نفره

گاه و بی گاه پیش می آمد که ذابراتون کنم گل پسرا. گاهی شب ... گاهی نیمه شب. از ضعف ، از خستگی ، از ناراحتی ، از جوش و حرص زیادی ، و خلاصه از حساسیت زیادی که روی شما داشتم. می رفتم درمانگاه دکتری و آمپولی و ... چون کسی هم نزدیکمون نبود بیاد پیش شما و بابا هم نه می تونست اجازه بده من تنها برم حتی با آژانس و نه می تونست شما را تنها بگذاره همه حاظر می شدیم من توی ماشین می شستم و بابا یکی یک می آوردتون تو ماشین و باهم می رفتیم درمانگاه بابا شما را توی ماشین نگه می داشتن و من تنها می رفتم تو اونم تو حالی که خیلی نیاز داشتم یکی زیر بغلم را بگیره که نیافتم. از دارو گیاهی گرفته تا قرص های تقویتی تا غذاهایی که مامان بزرگ و مامانه می فرستادن...
29 شهريور 1393

ختنه آقا پسرا

دو و نیم ماه که شدین دیگه دیدیم وزنتون مناسب برای ختنه هست، اوایل آبان بود . سه بار رفتیم تا سر گرفت . اولین بار با مامان بزرگ رفتیم دکتر کارش تمام شده بود رفته بود . دومین بار با مامان بزرگ رفتیم دکتر نوبت هاش تماشده بود نوبت نداد. سومین بار با مامان و مامانه رفتیم قبلش هم دختر عمو افسانه وقت گرفته بود . خیلی معطل شدیم اما پسرای خوبی بودین. بعضی بچه ها بودن آنقدر گریه می کردن که از مامانشون قندآب می خواستن. خیلی استرس داشتم می رفتم پیش مامانشون با هاشون صحبت می کردم . با خودم می گفتم پسرای من چی می شن اما دکتر گفت از خیلی از بچه ها آروم تر بودن. سه تایی با بابا رفتین تو اتاق مامان ها را راه نمی دادن . دکتر...
29 شهريور 1393

اگزمای ارشیا

حدود دو ماهه بودی که اگزمات شدت گرفت پسرم.خیلی دکتر رفتیم پیش لپه ایان هم رفتیم خیلی هزینه کردیم تا شده یک روز هم خوب باشی ...  همیشه دستات بسته بود تا خودت را زخم نکنی اما فایده ای هم نداشت خیلی زود دستهات را باز می کردی. تا اینکه مامانه اصرار کردن که ببریمت پیش دکتر فرید حسینی من و بابا هم دیگه خسته شده بودیم از این همه دکتر بدون فایده ولی باز هم به بابا اسرار کردم اینم بریم. بابا گفتن فایده نداره باید دوره اش که دو سال از گفته دکترها و یک سال از گفته فرید حسینی هست طی بشه. تصمیم بر این شد که خودم ببرمت . مامانه تلفن زدن به مطب منشی گفت بیاین بین مریضها برین. منشی فهمیده ای بود یک مرد مسن و مهربون هر وقت می رف...
29 شهريور 1393

اولین علائم اگزما

اولین علائم اگزما در یک ماهگی خودش را نشون داد اما ما متوجه نشده بودیم . روی سر ارسلان پوسته های زخیمی بود و صورت ارشیا کمی قرمز ما هم تصور نمی کردیم چیز جدی ای باشه. رفتیم دکتر فرهت . با اون که نامه سفارش یک دکتر دیگه را برده بودیم به سختی نوبت گرفتیم نزدیک به 4 ساعت معطل شدیم تازه توی مطب هم نذاشتن بشینیم گفتن شلوغه جا نیست برین 2 ساعت دیگه بیاین. ما هم رفتیم چندتا کوچه پایین تر جای پارک پیدا کردیم و توی ماشین نشستیم و شما یک بار شیر خوردین. به سختی بابا این چندتا کوچه را با دو تا کریر طی کردن رسیدیم مطب گفتن هنوز نوبت شما نشده وقتی هم که از نوبت می پرسیدیم منشی ها می گفتن نوبت را ما تعیین می کنیم   . خلاصه بعد از سه ساعت ر...
29 شهريور 1393

گریه بی امان اردلان

نفخ در یک ماهگی... اردلانم دقیقا یک ماه و یک روز بودی گلم که گریه و بی تابی شما دیوانم داشت می کرد . اتفاقا اون روز مامانه هم خونمون بود. نمی دونستیم چکار کنیم . هرچی سر شانه می ذاشتیم و پشتت را ماساژ می دادیم بادگلوتو نمی زدی. دیگه ظهر بود که به بابا زنگ زدیم و گفتیم اردلان آروم نمی شه خیلی با ناله گریه می کنه زود بیا بریم دکتر. بابا آمدن نشستن و شما را با آرامش توی بغل گرفتن و روی شونه گذاشتن و یک مساژ حسابی مهمانت کردن شما هم با چند تا بادگلو تشکر کردی. آروم شدی آرومِ آروم... خیلی خوشحال شدیم برای اطمینان بردیم دکتر که دکتر گفت دیگه از یک ماهگی کولیک پد جواب نمی ده و باید گریپ میکسچر بگیرین. البته نفخ ارشیا از همون نوزادی خ...
29 شهريور 1393

واکسن یک ماهگی

سلام گلای زندگیم. خوب جونم براتون بگه که شما سختی زیاد کشیدین. یکیش همین واکسن که از بقیه بچه ها یکبار بیشتر زدین. بچه های زیر 2 کیلو باید تو یک ماهگی واکسن هپاتیت بزنن که البته شامل حال ارسلان نازم نشد. اما ارسلان در عوض دوبار تست شنوایی شد یک بار تو بیمارستان که نتیجش مشکوک بود یک بار هم بعد مرخصی که از مرکز شنوایی سنجی با ما تماس گرفتن و با بابا رفتیم.  
29 شهريور 1393