گل پسرا قند عسلاگل پسرا قند عسلا، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 7 روز سن داره
بابا سعیدبابا سعید، تا این لحظه: 40 سال و 8 ماه و 28 روز سن داره
مامانمامان، تا این لحظه: 37 سال و 10 ماه و 11 روز سن داره

سه قلو ، قند عسلا گل پسرا

اولین عزاداری گل پسرا

1393/9/24 14:10
207 بازدید
اشتراک گذاری

روز اربعین خونه مامانه بودیم . همه می دونستن بد جوری دلم هوای روضه کرده .

صبح ساعت 10 بچه ها را شستم و عوض کردم و حاضر شدم و ارسلان را برداشتم با مامانه رفتیم روضه اردلان و ارشیا هم پیش بابایی و بابا سعید موندن .ساعت 11 هم برگشتیم تا وارد شدیم ارشیا دوید توی بغلم منتظر بود ببرمش بیرون. فکر کرد نوبتیه.

ارسلان توی روضه که توی خونه برگذار شده بود اصلا از بغلم پایین نیامد . صدا هم از این بچه در نیامد تا موقع سلام آخر که همه با چادر مشکی یه هو بلند شدن و بچم ترسید ولی چند ثانیه بعد ساکت شد .

ظهر هم همه را بردیم مسجد اول مامانه با ارسلان رفت چون از همه بهتر راه میاد و مامانه نمی تونه بغل کنه .

بعد من با ارشیا و بعدش اردلان با بابا سعید .

از مسجد که برگشتیم مامانه ارسلان را گذاشت جلوی پله های داخل و گفت برو بالا و ما هم داشتیم کفاشمون را در میاوردیم بیایم بالا دیدم بچم پاش را بالا گرفته و نشون می ده یعنی کفشاش را در بیاریم چون روی پله ها فرش هست. کلی قربون صدقش رفتم .

خیلی آروم بودین عزیزای من و اصلا از بغلم پایین نیامدین و همه توی مسجد خوابیدین و اصلا زحمتی نداشتین .

قربون پسرای گلم بشم که اینقدر فهمیده هستن و می دونن کی باید بخوابند . با اون صدای بلند گو و اون جمعیت اما تا وقتی که از مسجد بیایم بیرون خوابیدین .

تعریف نمی کنم اما نسبت به خیلی بچه های بزرگتر و کوچکتر خیلی آرومین.

بعد از ظهر همه خوابیدن منم به مامانه گفتن برن استراحت کنن و من و اردلان و ارشیا بیدار بودیم . منم دراز کشیدم اما جسمم خواب بود ولی هر لحظه می دونستم هر کدام دارن چی کار می کنن و کجا هستن و حواسم بود بچه ها هم از دور خودم جای دیگه نرفتن دیگه پشتی های بزرگ که کنارشون دراز کشیده بودم را انداخته بودن روی من و سوار من داشتن بازی می کردن که صدای عمو داوود آمد : بخوابین دیگه . خیلی آهسته چون همه خواب بودن .

بچه ها هم که حساب می برن سرشون را گذاشتن روی بدنم و روی من دراز کشیدن که مثلا خوابن.

منم بلند شدم بچه ها را جای خودم خوابوندم و کم کم دیگه واقعا خوابیدن منم یه استراحتی کردم.

قربونتون برم . خوب شیطنت اقتضای سن شما هست فداتون بشم.

پسندها (2)

نظرات (1)

مامان گلشن
25 آذر 93 8:51
عزادارهای کوچولو .مهربونهای نماز خون .نمازتون قبول