گل پسرا قند عسلاگل پسرا قند عسلا، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 21 روز سن داره
بابا سعیدبابا سعید، تا این لحظه: 40 سال و 8 ماه و 11 روز سن داره
مامانمامان، تا این لحظه: 37 سال و 9 ماه و 25 روز سن داره

سه قلو ، قند عسلا گل پسرا

این روزها

همه مریض بودیم. من و بابا که تب و لرز شدید. به هر شکلی بود زندگی را می گذروندیم که دیدم این دکترا که بردم فایده ای نداره زنگ زدیم عزیزجون منیر(مامان بابا سعید) آمدن یه دو شبی پیشمون بودن و بچه ها را بردیم دکتر فرهت . داروی خاصی نداد چون بچه ها ویروسی گرفته بودن که عفونتی همراهش نبود فقط سرما خوردگی کودک و سالبوتامول دادن ولی دکترهای دیگه که برده بودم پنی سیلین و آموکسی سیلین داده بودن. خدا را شکر بهتریم اما ارسلان اصلا تبش قطع نشد دوباره بردم دکتر گفت یکمی ریه اش عفونت داره آموکسی سیلین داد. گفتم اصلا چیزی نمی خوره کل روز را با یه شیشه شیر و آب سر کرده گفت تا تبش قطع نشه چیزی نمی خوره . یکشنبه شب بردم پیشش گفت سه شنبه ساعت 10 تبش قطع م...
23 آذر 1394

یارکشی

.: گل پسرا قند عسلا تا این لحظه ، 2 سال و 3 ماه و 16 روز سن دارد :. یادتون هست قدیما وقت دعوا یارکشی می کردن و کمک هم می کردن . این توی سرشتمون هست ظاهرا. چند باری پیش آمده بود اما توجه نکردم ولی اینبار که باباتون توجه کردن منم گفتم بنویسم خاطره بشه. 1- سه تایی با هم دعوای الکی می کردین یعنی با دست تند تند می زدین و می خندیدین ، از آشپزخونه آمدم بیرون ببینم به چی می خندین دیدم ارشیا گوشه موکت را داره صاف می کنه و اردلان تا خواست با ارسلان همچین بازی پسرانه ای بکنه ارسلان گفت نزن  و بازوی اردلان را گرفت رفتن سمت ارشیا و دوتایی بزننش که به دادش رسیدم.  2- یه بار داشتین با پشتی بزرگی که داریم بازی می کردین. پشتی ما هم از...
10 آذر 1394

بچه های عاشورایی ما

.: گل پسرا قند عسلا تا این لحظه ، 2 سال و 3 ماه و 5 روز سن دارد :. اصلا همکاری نکردن . حسابی عاشورایی شدن. انگار قبلش حسابی زنجیر زدن و حسین حسین کردن و تو سر و سینه زدن بعد بهشون شکلات دادن گفتن خودتون را ناراحت نکنین کافیه امام حسین(ع) ازتون قبول کردن. ...
10 آذر 1394

برنامه های تلویزیون ما

صبح که با پاندای کنگفو کار بیدار می شیم و بعد برنامه Sing with me بعد از مهد که میایم زهراجون(فیلم هایی که توی مهد ضبط شده) نگاه می کنیم اونم چند بار بعد می خوابیم و وقتی هم که بیدار می شیم تا بابا بیاد نانای می شنویم (میزنم رادیو شبکه آوا یا گاهی هم ترانه و گاهی هم ترانه های کودکانه) و شب باز بابا که میاد باید زهراجون نگاه کنیم و پاندای  کنگفو کار اگه بچه ها نخوابن  Sing with me و بعد خواب. تلویزیون ما چیز دیگه ا ی نشون نمی ده. اصلا تلویزیون نیست که . نه سریال داره . نه اخبار داره . نه حتی فوتبال داره نه ... هیچی نشون نمیده . فکر کنم تلویزین خرابه یه شب بابا کار داشت رفت پای سیستم وقتی آمد پاندای کنگفو کار تمام شد...
1 آذر 1394

اخلاق بچه ها 2

امروز مهد بودم مدیرشون می گفت که با اونکه سه تا پسر هستن اما اصلا با هم دعوا نمی کنن  ، منم گفتم بی دلیل دعوا نمی کنن ولی بازهم هست. مدیرشون تعریف می کرد از اون سه قلوی دیگه می گفت یکی از برادرا رفت دستش را شست وقتی آمد برادر دیگه بی دلیل زد پشت سرش ،  واقعا چشمام گرد شد . میگفتن که بیشتر وقتها دو برادر در حال دعوا و خواهرشون هم یه کنار میشینه تماشا می کنه اما بچه های شما اصلا دعواشون نمیشه . خیلی براش جالب بود. خدا را شکر که تلاشهای من بی فایده نبود. توی خونه هم که می رسیم بچه ها اجازه نمی دن کاپشنهاشون را دربیارم دوست دارن برادرشون کمکشون کنه. بیشتر ازشون می خواهم کمک هم بکنن تا از من کمک بگیرن ولی یه وقتهایی ه...
1 آذر 1394

بچه ها در مهد

این روزها دوربین را توی کیف بچه ها می گذارم و مربیشون محبت می کنه از بچه ها فیلم می گیره ، برای همین کمتر از بچه ها عکس دارم . اینم یه مورد که قابل نمایش هست. دقت کنین آخر فیلم اول ارشیا خودش را میندازه زمین و بقیه هم ازش تبعیت می کنن . ارشیا توی مهد هم سردسته هست   توی خونه هم همینطوره . هر کار ارشیا بکنه بقیه هم بلافاصله انجام می دن انگار منتظرن. ...
1 آذر 1394

اجتماعی شدن بچه ها

.: گل پسرا قند عسلا تا این لحظه ، 2 سال و 3 ماه و 6 روز سن دارد :.   پنجشنبه عید اول مادر پدرشوهرم را توی خونه عموی همسرم گرفتن. ما هم دست جمعی رفتیم. البته بابا سعید یکمی مردد بود اما مامانشون گفتن بیاین ما هستیم. آخر وقت رفتیم خیلی شلوغ نبود ولی بازم بچه ها غریبیشون کرد . خیلی با من می چسبیدن و آروم و ساکت نشستن.  همه به به و چه چه می کردن که چه مودب چه آروم چه آقا تا کم کم یختون باز شد. اونم با روبوسی خدا حافظی کردن با همون افرادی که ازتون تعریف می کردن اما لااقل آبروی ما را جلوی همونها حفظ کردین. ما هم هی می خواستیم پاشیم بیایم بیرون که شما بیشتر شیطنت نکنین که دیگران اجازه نمی دادن. وقتی که مهمونها داشتن می رفتن...
30 آبان 1394

هدیه گرفتم

بچه ها با همه مریضیهاشون و سختی هاشون ، هواسشون هست که من کم نیارم. بچه ها لگو بازی می کردن و من هم برای تنوع بافتنی دست گرفته بودم و کنارشون نشسته بودم ، طبق معمول همیشه یه بخشی از بازی روزانه ارشیا اینه که بیاد جلو دست بده سلام کنه اما اینبار یه چیزی هم توی دستش بود . دیدم یه کاغذ مچاله شده داره بهم میده . منم گفتم چی آوردی برام؟ امانگفت قاقا.  کاغذ را باز کردم دیدم یه لگو را توی کاغذ باطله ای پیچیده . کاغذی که از نقاشیهاشون به جا مونده بود و از فرط خستگی هنوز جمع نکرده بودم. کلی ذوق کردم و دستم را گذاشتم روی شونه هاش و مثل بزرگترها ازش تشکر کردم و بوسیدمش . چون واقعا بزرگ شده. بعد از اون بچه ها از ارشیا تقلید کردن و من هم...
30 آبان 1394

دوباره حال بچه ها خوبه

.: گل پسرا قند عسلا تا این لحظه ، 2 سال و 3 ماه و 6 روز سن دارد :. واقعا نمی دونم چه عنوانی بگذارم که منفی نباشه ، آخه بچه ها همیشه مریض هستن ، مدام دارو می خورن ، از این بیماری تا بیماری بعدی فقط یه روز خوب هستن . هر دم از این مهد بری می رسد                   تازه تر از تازه تری میرسد این بار بچه ها بدنشون پر از طاول شده . پر از دونه های آبدار. منم که دکتر برده بودم گفت مهم نیست ، از طرفی گفت تنها ویروسی که دونه آبدار می زنه آبله مرغان هست که اونم دیگه نمی گیرن. روز سه شنبه دو هفته گذشته دیدم دونه های روی دستهای اردلان خیلی بزرگ شده دور جون مثل جزامی ها شده خیلی غصه خوردم سعی کردم از ...
30 آبان 1394