اخلاق بچه ها 2
امروز مهد بودم مدیرشون می گفت که با اونکه سه تا پسر هستن اما اصلا با هم دعوا نمی کنن ، منم گفتم بی دلیل دعوا نمی کنن ولی بازهم هست.
مدیرشون تعریف می کرد از اون سه قلوی دیگه می گفت یکی از برادرا رفت دستش را شست وقتی آمد برادر دیگه بی دلیل زد پشت سرش ، واقعا چشمام گرد شد . میگفتن که بیشتر وقتها دو برادر در حال دعوا و خواهرشون هم یه کنار میشینه تماشا می کنه اما بچه های شما اصلا دعواشون نمیشه . خیلی براش جالب بود.
خدا را شکر که تلاشهای من بی فایده نبود.
توی خونه هم که می رسیم بچه ها اجازه نمی دن کاپشنهاشون را دربیارم دوست دارن برادرشون کمکشون کنه.
بیشتر ازشون می خواهم کمک هم بکنن تا از من کمک بگیرن ولی یه وقتهایی هم میرم جلو می گم می خوای کمکت کنم ؟ گاهی هم قبول می کنن.
اگه یکی گریه الکی بکنه و من نمیخواهم لوسش کنم و سریع بغلش کنم به برادری که نزدیکمه می گم برو داداشی را ناز کن و بوس کن داره گریه می کنه.
وقتی یکی یکی از خواب بیدار میشن ازشون می خواهم با مهربونی به هم سلام کنن.
مربیشون یه بار گفت که ما توی مهد عمو زنجیرباف بازی می کنیم و من هم تا به بچه ها توی خونه گفتم دیدم سریع دستهای همدیگه را گرفتن ولی اردلان این وسط شیطنت می کرد و همه را می نداخت زمین و می خندیدن.
ارشیا دوست داره حتی هر دو برادرش تو بازی باشن اگه من برم دستشون را بگیرم باز هم میره اسرار می کنه به برادری که نمیاد و حتی دستش را می گیره منم می گم برین بوسش کنین و دستش را بگیرین بیاد ولی ببینم خیلی ناز می کنه می گم خوب دوست نداره بیاین.