15 ماهگی
خوب نشد که نشد .
بچه ها ساعت 7 شب خوابشون میامد تا 9 بیدارشون نگه داشتیم بعد خوابیدن و ساعت 11 که ما می خواستیم بخوابیم بیدار شدن و من پیش قند عسلها تا ساعت 2.5 بیدار بودم.
می خواستم به زندگی یه نظمی بدم که نشد .
این روزها هم آنقدر درد های جدید داشتم که یاد بارداریم افتادم.
قابل توجه علاقه مندان به داشتن چند قلو : طی بارداری هر روز یک جای جدیدتون درد می کنه که خوب در حد توان سعی می کنید صداتون در نیاد که بگن طبیعیه خانم سه قلو دارین بعد از تولد هم اصلا یادتون میره بگین کمرم درد می کنه ؛ زانوم درد می کنه ؛ گردنم خشک شده ؛ قلنج دارم ؛ وقتی هم به خودتون میاین میگین راستی فلان جام درد می کنه به خودتون میگین ای بابا چقدر بگم درد می کنه خوب که نمیشه بزار اینقدر درد بگیره تا از رو بره .
این روزها دندان دردم و 5شنبه که همسرم بچه ها را نگه داشت رفتم دکتر یک عکس کلی گرفت به سلامتی 4 تا دندان به عصب رسیده دو تا سطحی هست که البته من قبل از بارداری همه دندان هام را درست کرده بودم .
یک درد دیگه که نمی دونم محلش ندم یا نگران باشم . شانه درد هست البته گاهی هم سوزش و خارش هست و گاهی هم بی حسی و سوزن سوزن . رفتم دکتر عمومی گفت کار خاصی می کنی گفتم سه قلو دارم. دکتر گفت دیگه کافیه نیاز نیست کار دیگه ای بکنی. بهم یه مشت ویتامین و کلسیم و منیزیم و ... و مسکن داد .
می ترسم یه وقت دیسک گردنم باشه ولی فعلا کسی پیش بچه ها نیست که برم دکتر حالا تا بعد ببینیم چی می شه.
اما بازم قابل توجه همون دست از افراد :
همه اینا با دیدن یه لبخند کوچولوی کوچولو از یک قند عسل فراموش می شه:
دیگه غرغر و نکه و ناله تعطیل !
گل پسرا هر وقت خواستین بخوابین تا خود صبح که برقصی باهاتم.
هر وقت دوست داشتین بیدار شین حتی ساعت 12 ظهر اما اما اما غذاتون را درست بخورین.
یک بار ارشیا گرسنه بود از خواب بیدار شد و گریه کرد و دنبال من بود که داشتم غذاشون را گرم می کردم. باباش هم ناراحت شد گفت یه شیشه درست کن بده دیگه . گفتم نه غذا و البته ارشیا هم غذاش را خوب خرد . تنوع هم می دم که به جای سه وعده بشه 5 وعده با میان وعده . البته بوده اما میان وعده شیرخشک می خوردن برای همین من قبول نداشتم . روزی یه بار هم جارو برقی و یه بار هم جارو نپتون میکشم بازم خونه تمیز نمی مونه . چون بچه ها راه می رن و غذا و بیسکویت و میوه و هرچی که باشه می خورن و فرشها را هم جمع می کنن چه برسه به روفرشی و زیر انداز.
از حالا به بعد بی خیالی . زندگی شیرین هست . زندگی باید کرد . سخت هم نمی گیرم فقط غذا تون باید مرتب باشه .
اینم آخرین روز 15ماهگی:
می پرسین ارشیا کجاست ؟
داشت بازی می کرد یه دفعه چشماش را بست و خوابید که خوابید . وقتی بهشون گیر ندم که بخوابونمشون اونا هم دیگه بهم گیر نمی دن و بهانه خواب نمیارن خودشون اونقدر بازی می کنن که خوابشون می بره.