عاشورا
بازم عاشورا آمد و ما باز خونه نشین بودیم.
طبق سال گذشته رفتیم خونه مامانه تا بابا برن مسجدی که سالها می رفتن و عزا داری می کردن.
بچه های ما رقاصن اما بهشون سینه زدن را یاد دادم و هر وقت که صدای حسین می شنون سینه میزنن اما با قر.
خدا می دونه نادونن.
من هم مثل همیشه توی خونه تنهایی بچه داری می کردم. چقدر دلم لک زده بود برای روضه عزای سید شهدا(ع) و فرزند فاطمه زهرا(س).
خدا عزاداریهای همه را قبول کنه.
اینم از عکاسی بابا و طبق معمول ارشیا همکاری نکرده بود.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی