وااااای پیر شین
کلمه ای که من خیلی استفاده می کنم وقت شیطنت بچه ها ...
واااااااااااااااای پیر شین مامان البته با حرص و عشق نه با عصبانیت.
ارسلان خیلی سرتق شده و لجباز و تنها راه برای منصرف کردن از کاری که می کنه پیشنهاد یک کار جالبتره.
ارشیا خیلی شیطون شده و با کارهایش را پیش می بره انگار می دونه من عاشق صدای خنده هاش هستم.
اردلان کلا آرومه و از شیطنت داداشهایش طبعیت می کنه و نگاه می کنه اونا چی کار می کنن.
گاهی دلم می سوزه براشون که اوقات خصوصی و مکان خصوصی ندارن . یه وقتهایی یه خنزلی پیدا می کنن و می خوان باهاش سر گرم بشن اما داداشای دیگه کنجکاو می شن و ازش می گیرن و حرصش را در میارن.
یک وقتهایی هم سر هر چیزی که دارن کشمکش هست قبلا اون اسباب بازی یا هر چی که بود از همشون می گرفتم و کسی هم اعتراض نمی کرد اما الآن از صاحب اون وسیله می خواهم که کمی هم به داداشش اجازه بازی بده که خب ارشیا خیلی کم طاقت هست و بعد از یکی دو دقیقه میره تحویل بگیرش که با همکاری داداش هم مواجه میشه.
بازی مورد علاقه بچه ها شده بود تکان دادن این ستون گنجه که منتهی میشد به سر سرباز هخامنشی و به مرور کندن اون و بازی که از این کار جلو گیری شد معمولا یک تشک جلو گنجه هست که تا نیم متر پایینش را پوشش می ده و بچه ها بازهم می زننش کنار این میشه نتیجش . وقتی ارسلان و اردلان می خواستن روی پله اولش هم برن از همون اول می ترسیدن و با صدای ترسان و جیغ و می رفتن و ارشیابا تعجب نگاهشون می کرد و این حرکترا انجام می داد. بابا سعید هم گفت این حرکت دیگه عکس گرفتن داره.