گشت و گذار
سلام.
دیروز صبح مامانم آمدن از بچه ها سر بزنن ساعت 9 صبح آمدن و تا 15 بودن.
بعد از صبحانه بچه ها را قدم زنان بردیم بهداشت که دو کوچه بالاتر از خونمون هست. کفش بچه ها را پوشوندیم و بردیمشون رفتنا نوه عموی سعید را دیدیم(آرزو) و برگشتنا مامانشون که دختر عموی سعید هست (زری خانم) که خونشون نزدیک بهداشت هست و ما را تا خونمون که توی مسیر خریدشون بود همراهی کردن و مواظب اردلان بودن.
کوچولوهای نازم هم شیطونی کردین و می دویدین و هم آقا بودین از روی زمین آشغال بر نمی داشتین. از جلو پرده فروشی که رد شدیم صدای چرخ خیاطی آمد و ارشیا سریعا برگشت و خم شد تا توی مغازه را ببینه. کلا ارشیا همش می دوید. ارسلان خیلی متین راه می رفت و اردلان دوست داشت بدود و شیطنت کنه اما چون دیرتر راه افتاد و پاهاش به نظرم کشیده است کمتر تعادل داره. تا کوتاه ترین پله هم می دیدید برای عبور مشستید روی پاهاتون و دستاتون را می ذاشتید زمین و بعد از عبور دوباره بلند می شدید البته حواسم بود دست تو دهنتون نکردید و توی بهداشت دستاتون را شستم . یک مرغ هم دید و دنبالش کردین قربونتون بشم که مرغ ندیده بودین. برگشتنا هم جلو یک خرازی بزرگ که ویترینش تا زمین پر اسباب بازی بود واستادین و متوجه سکوریتش نبودین و می خواستین اسباب بازی ها را بردارین که سرتون به شیشه خورد و فهمیدین که یک مانعی هست. الهی مادر بره قربان همه اسباب بازیهای دنیا هم قابل شما را نداره . خونه که برگشتیم دستهاتون را با صابون شستم و پاهاتون را، بعد هم غذا و شیر خوردین و خوابیدین بیدار هم شدین دوباره شریک نهار ما شدین و حمام کردین و دوباره فدای معده کوچیکتون بشم سوپتون را خوردین.
عاشقتونم . ببخشید که مادر شیش دونگی نیستم ولی همه سعیمو می کنم که کم نذارم.