گل پسرا قند عسلاگل پسرا قند عسلا، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 14 روز سن داره
بابا سعیدبابا سعید، تا این لحظه: 40 سال و 8 ماه و 4 روز سن داره
مامانمامان، تا این لحظه: 37 سال و 9 ماه و 18 روز سن داره

سه قلو ، قند عسلا گل پسرا

عروسی عمو داوود

1395/9/12 17:18
1,030 بازدید
اشتراک گذاری

 

.: گل پسرا قند عسلا تا این لحظه ، 3 سال و 3 ماه و 16 روز سن دارد :.

شب خوبی بود.

اردلان عاشق رقصیدن روی سکو بود و با چشماش ازم می خواست باهاش برقصم هی یکم یکم میرفت عقب تا به سکو برسه و می رفت بالا تا منم برم.

ارسلان هم گاهی با من گاهی با دیگران می رقصید ولی ارشیا را دو سه بار گم کردیم وقتی پیش من بود دلش بابا می خواست وقتی پیش باباش بود دلش منو می خواست. دو بار ارشیا را از خیابون گرفتن دادن به بابام و یه بار هم من گمش کرده بودم که گریم گرفته بود ، داشت وسط میرقصید با ما یه لحظه حواسم پرت شد دیدم نیست فکر کردم دوباره رفته دستشویی رفتم کمکش کنم دیدم نیست دیگه می دویدم دور سالن آخر آمد مانتو و روسری سرم کردم رفتم تو آسانسور دیدم شلوار نپوشیدم از آسانسور بیرون آمدم و تو راه پله صداش می کردم که دیدم از پاگرد آمد بالا بغلش کردم و بغض کردم و گفتم ناراحت شدم غصه خوردم ارشیا هم از بغض من یه گریه بلند سر داد و تو سالن چسبید به مامانم دیگه بغل نیامد ولی مدام چشم بهش بود نذاشتم از جلو چشم دور شه همه هواسم بهش بود.

آخر مجلسم ارسلان را بردم دستشویی ارشیا هم آمد تا کاپشن ارشیا را درآوردم دیدم صدای جیغ ارسلان میاد که شیر را تا آخر باز کرده و از حرکتای شلنگ ترسیده تا اونو رو به راه کردم دیدم ارشیا افتاد تو دستشویی یه وضعی بود دیگه دستای هر دو رو شستم و لباساشونو عوض کردم.

بعدم عروس کشی و بدو بدو های ارشیا با سر بخیه دارش و بدو بدوی من دنبالش .

خدا را شکر اون شب هم گذشت آخه برای راحتی باباشون بیشتر وقتها بچها پیش من بودن موقع رقص عروس داماد نتونستم کنترلشون کنم که بردم پیش باباشون یهو دیدم ارشیا مثل فشنگ داره میاد تو سالن خانوما و گرفتمش و چند دقیقه بعد هم رفتم دنبال بقیشون چون باباشونم داشت میاد تو سال برای هدیه دادن و نگران بودم بابام نتونن تو مردا بچه ها را نگه دارن.

خدا را شکر اتفاق بدی نیافتاد.

عکسها در ادامه...

 

بازم عکس اضافه میشه هنوز از تو گوشیم نریختم تو سیستم

پسندها (2)

نظرات (0)