بازی های ارشیا
قبلا هم تعریف کردم که ارشیا با خودش بازی می کنه و کلا بازی را دوست داره و اولین کسی بود که معنی بازی را فهمید قبل از اینکه حتی چهار دست و پا کنه توقع داشت داداشهاش باهاش قایم باشک بازی کنن .
بچم کشون کشون میرفت پشت دیوار و هی سرک می کشید ببینه کی داداشهاش از توی اتاق میان دنبالش یه بار که دیده بود میان فکر کرده بود دارن باهاش بازی می کنن کلی ذوق کرده بود.
وقتی چهار دست و پا می کردن من روی کم پایین در پتوی خودشون را می نداختم که اذیت نشن اتاقشون هم یکمی پایین تر از پذیرایی بود 7،8 سانتی . ارشیا که می خواست بیاد توی پذیرایی شیطنت کرده بود لب پتو را گرفته بود غلط زده بود و دیده نمی شه ارسلان هم می خواست بیاد بیرون داشت از روی ارشیا رد می شد ولی اون موقع هنوز خودش را می کشید و چهار دست و پا راه نمی رفت ، ارشیا فکر کرده بود داره باهاش بازی می کنه کلی از ته دل می خندید و من و باباشون که توی آشپزخونه بودیم از صدای خنده ارشیا دویدیم و همچین صحنه ای را دیدیم هم خندم گرفته بود هم ترسیده بودم بدو بدو ارشیا را از لای پتو درآوردم که اگزماش بیشتر نشه. آخه به گرما هم فوق العاده حساس بود .
بعد ارشیا به خاطر توپبازی از دیوار و مبل می گرفت و دنبال توپ می رفت که توپ بازی و راه رفتن یاد گرفت.
توی پارک هم از همه زودتر یاد گرفت سرسره بازی کنه اما ارسلان زودتر علاقه نشون داد که خودش از پله ها بره بالا. حالا که از روی سرسره شیرجه می زنه.
اگه توی خونه دو تا حوله گیر بیاره یا پادری یا نشد قالیچه یه ساعتی سرگرمه اگه شیطنت داداشهاش گل نکنه و اذیتش نکنن.
هرچی ماشین کوچولو و بزرگ هم توی خونه بود جمع می کرد باهاشون بازی کنه به هیچ کس هم نمی داد . می چیدشون اونم خیلی جالب و معنا دار. یه وقتهایی هم از ترس اینکه بچه ها ماشینهاشو نگیرن نمیامد نهار بخوره یه وقتهایی هم همش توی دستاش جا نمی شد برای همین اصلا از جایی که بود جا به جا نمی شد. همونها را هم توی بغلش می گرفت روی پای من می خوابید . بماند که هی ماشینی می افتاد من باید مواظب ماشینهاش باشم تا از تو بغلش نیفته خوابش نپره.
و اما جدیدا
آخرین بازی بچم اینکه یه پلاستیکی ، کیفی ، ساکی گیر میاره توش چندتا اسباب بازی میریزه میاد جلوی من بای بای می کنه و بوس می فرسته و پشتش را می کنه میره یه دوری می زنه میاد می گه دلام (سلام) بعد از توی پلاستیک یه چیزی درمیاره به من میده
منم یاد گرفتم هر بار میاد می گه دلام می گم چی برام آوردی؟ اونم با خوشحالی یه چیزی بهم میده و به زبون خودش اسمش را می گه.
برادرهاش هم ازش تقلید کردن اما نصفه نیمه . به این شکل که خداحافظی ای ندارن میان جلو سلام می کنن بعد من می گم چی برام آوردی؟ مثلا می گن پیشی(گربه پلاستیکی جقجقه ای) بعد می گم برام جوجو بیار. میگردن جاش را بهشون نشون می دم . میگذارن توی پلاستیک میان جلو می گن سلام می گم چی برام آوردی؟ می گن جوجو میگم صداش چیه می گن هاپ هاپ می گم نه جیک جیک و تکرار می کنن.
دارم کم کم به این بازی شکل می دم.