گل پسرا قند عسلاگل پسرا قند عسلا، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 23 روز سن داره
بابا سعیدبابا سعید، تا این لحظه: 40 سال و 8 ماه و 13 روز سن داره
مامانمامان، تا این لحظه: 37 سال و 9 ماه و 27 روز سن داره

سه قلو ، قند عسلا گل پسرا

اسمت چیه؟

1394/6/21 10:50
1,074 بازدید
اشتراک گذاری

ممنون از همه دوستان عزیزم که دانششون را با من به اشتراک گذاشتن در مورد اردلان شدنمون.

بچه ها کاملا اسم خودشون را می شناسن و خیلی وقته که ازشون می پرسم اسمت چیه جواب می دن .

الآن هم می گم ارشیا دستاش بالا . فقط ارشیا دستاش را میاره بالا و همین را با همه تکرار می کنم. 

یا وقتی که شرایط خاصی هست و بچه ها جدی هستن اسمشون را درست می گن . مثلا می گم اسمت چیه ؟ ارشیا میگه اردلان . میگم اگه درست بگی این شکلات را بهت می دم خیلی درست و کامل می گه ارشیا.

بیشتر براشون یه بازی و شیطنت بچه گانه هست . 

یا وقتی به تقلید از مادر یا همسر من را به اسم صدا می کنن درست می گن . 

معمولا هم خوراکی هایی که می خواهم بهشون بدم به یک یا دو نفر می دم می گم به ارشا یا ... هم بدین . می شناسن می دونن اما اینجوریه دیگه . خوششون آمده اردلان را تشویق می کردم .

اردلان هم دیگه به خودش نمی گه اردلان بلا. اونم می گه اردلان.

دوست عزیزم گفتن که از اطرافیان عکس داشته باشم تا دفترچه درست کنم و از بچه ها سوال کنم تا عکس مربوطه را هم نشونم بدن. فکر عالی و خلاقانه ای هست .

بچه ها هنوز عمه و عمو هاشون و البته داییهاشون را نمیشناسن اونم به خاطر کم لطفیهای عمه و عمو و همشهری نبودن داییهاشون هست . 

البته می گم دایی مجید چی کار کرد ؟ همه دستاشون را می برن توی موهاشون و صدا در میارن یعنی با ماشین موهامون را کوتاه کرد منم می گم آره دایی مجید موهاتون را قشنگ کرد خوشگل شدین.چشمک

ولی ایده جالبی هست میشه اولین کتاب بچه ها که می دم دست خودشون چون براشون کتاب خریدم  اما هیچوقت دستشون ندادم چون چیزیش بر نمی کرده جز مشتی کاغذ پاره.خندونک

پسندها (4)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (3)

مامان علی مردان
21 شهریور 94 15:57
ای جان فدای سه تاشون که فقط میخوان مامانی شون رو اذیت کنن بچه از یکی بیشتر بشه همه ازت فراری میشن خخخخخخخ
مرضیه(مامان 3جوجه طلایی)
پاسخ
پسر بودن و شیطنتشون را به رخ می کشن . آی گفتی. با گوشت و پوست و استخونم حس کردم . فامیلهای این دوره خیلی بی مهر و محبتن.
معین
22 شهریور 94 19:45
ناراحت نشدم خاااانم فقط همیشه می ترسم که لحنم نصیحت گون بشه و کفر همه رو در بیاره . من در باره پسر خودم و شاگردهام این شعر رو باور کردم . گرنگهبان من آن است که من می دانم شیشه را در بغل سنگ نگه می دارد.... خدا مواظب همه ی شما باشد...
مرضیه(مامان 3جوجه طلایی)
پاسخ
نه عزیزم . نصیحت داریم تا نصیحت . مثل نقد کردن هست وقتی از روی علم و دلسوزی هست چرا کسی را ناراحت کنه . من که اگه اصمش را بشه نصیحت گذاشت باز هم دوست دارم . حرفهای شما دوست داشتنی هستن من کاری هم به لحنش ندارم هر چند که لحن دلسوزانه داره تا نصیحت وار .بله دقیق من هم معتقدم. همه چیز خوب را ازجانب خدا می دونم اما سختی ها را آزمایش الهی می دونم . شاید خدا شیشه را برای آزمایش صبر ما شکست . من از خدا می خواهم که اینجوری آزمایشم نکنه.
مامان باران
23 شهریور 94 18:41