اردلان هم به ما ملحق شد
دیگه همه آبله مرغان را گرفتیم.
ارسلان سه روز بعد از کشیدن 4تا بخیه اش که بیشتر جای بخیه ها مونده تا چاکی که خورده.
چند شب هست که خواب نداریم ارشیا خیلی تب می کنه و گریه و پریشب هم تب و لرز کرد شیافش کردم اما واقعا ترسیده بودم چون تا حالا تب و لرز شنیده بودم اصلا ندیده بودم. سریع سعید آقا را بیدار کردم با هم شیاف کردیم دلم آروم نشد رفتم مامانم را بیدار کردم آمد پیش بچه ها رفتیم بیمارستان دکتر دیفن هیدرامین تجویز کرد تا برگشتیم خونه شیاف اثر کرده بود و لرزش واستاد . سعید آقا می خواست ببره بیمارستان تخصصی کودکان که گفتم باید شیشه و شیر خشک از خونه بردارم وقتی رسیدیم خونه دیدم لرزش قطع شد و تبش کم شد دیگه نبردیم . اون شب بچه ها ساعت 1 خوابیدن و من تا کارهای خونه را کردم شد ساعت 2 و ساعت 3 هم ارشیا شروع کرد به گریه و کمی بعد هم اردلان و ارسلان. منم سه تایی را بردم توی اتاق تا سعید آقا بخوابن که قسمتش نشد. وقتی برگشتیم مامان بچه ها را گذاشته بود سر جاشون که یک ساعت بعد دوباره ارشیا شروع کرد یعنی ساعت 6 تا 7.5 هم خواب نداشتیم . ساعت 8.5 هم سعید آقا بیدارم کرد گفت ارشیا دوباره تب کرده و به سختی شیافش کردیم و ...
از صبح هم تا شب نخوابیدن شب ساعت 7 خاموش شدن . ساعت 8 بیدار کردم به هوای دد کلی گریه و ناله و ...
به امید این که شب بخوابن.
دیروز کل روز ارشیا را باز گذاشتم آخه اصلا نمی تونست راه بره بدجوری دونه زده بود . اول فکر کردم ادرار سوختگی هست بعد که دونه ها درشت شدن دیگه چاری ای پیدا نکردم . 5 جا را کثیف کرد . جیش و پی پی همه جا را با آب و ریکا شستم . بابام هم از جای دوری رفت خروس خرید و کشته بود آورد منم تا پر کندم و تمیز کردم و آماده کردم کلی وقت گرفت . روزی چند بار هم توی حمام آب بازی دارن و بعد لوسیون و دود کردن عنبر نثارا و شربت و شیرخشت ترنجبین و ...
چند شب و روز هست که خواب ندارم . خدا سلامتی را از همسر و بچه های آدم نگیره که در هر صورت ما مادرها هستیم که حتما از خودگذشتگی می کنیم. البته توی این چند روز سعید خیلی کمک بود خیلی بیشتر از همیشه ولی بازم سخته.