شیطون بلاها
.: ارشیا اردلان ارسلان تا این لحظه ، 1 سال و 5 ماه و 22 روز سن دارد :.
لطفا به نیت صبوری من بخونین.
ما از هوش ارسلان به وجد میایم اما گاهی که خسته و بی حوصله هستیم یا یه کوه کار داریم دیگه عصبانی می شیم.
رشد قد بچه ها کاملا مشهوده؛
از در باز کردناشون.
از بالا رفتن از پشت مبل یا از روی دسته .
از رفتن و نشستن توی میز تلویزیون قدیمی ایستاده.
از برداشتن هر چیزی از روی کابینت.
از ...
بوسه های واقعا شیرین که از همه شیرین تر ارشیا هست (غنچه لبهاش را محکم روی صورتمون فشار میده بعد یه ماچ صدادار که خیلی می چسبه)
با هم مهربونین اونقدر که بی دلیل همدیگه را بغل می کنین و می بوسین و نوازش می کنین اما کشمکش سر هر چیزی هست حتی پتو که فراوونه.
چندتا کلمه جدید یاد گرفتین مثل دَف(رفت) نیس(نیست) شی شی(شیر) پیتیکو(اسب سواری) دور دور(وقتی که دور خودتون می چرخین)
وقتی میگم جوجو میگه جیک جیک جیک سریع بال بال می زین. اما هنوز تصور درستی از جوجو ندارین برای همین باباسعید دوست داره جوجه بخره اما من شدیدا بدم میاد و چندشم می شه.
وقتی می گم اسبه می گه پیتیکو پیتیکو کاملا حرکتش را با دست و بالا پایین کردن خودتون نشون می دین.
عاشق چرخ و فلک هستین که نمی تونیم زیاد ببرمتون پارک. آخه فقط پارک نزدیک خونه مامانه داره و البته اسب هم داره که خیلی دوش دارین وقتی سوار این دوتا می شین دیگه پیاده نمی شین ولی همانند سازی کردیم یعنی من دست دوتاتون را می گیرم و دور خودم می چرخم تا سرم گیج بره یکی هم این وسط نق می زنه گاهی لباسم را می گیره می چرخه گاهی هم داداشهاش را می زنه گاهی هم بی خیال می شه میره. وقتی می چرخین از کنار هر کسی که رد می شین با ذوق و خنده می زنینش یا اگه چیزی باشه یه لگد بهش می زنین. اسبتون هم هستیم و طبق معمول اردلان که سوار شه دیگه نمی ذاره کسی سوار شه و اونقدر محکم گردنمون را فشار می ده که خفه می شیم.
حرف گوش کن هستین اما لجبازین . یعنی مدام باید باهاتون در ارتباط باشم و سرگرمتون کنم تا شیطنت نکنین.
تا غافل بشم باید از روی میز کامپیوتر بردارمتون یا در فریزر را باز می کنین. یه دونه کشوش شکسته شما هم از همونجا هر کدوم یه غنیمت برمیدارین تا من را می بینین سریع می ذارین سر جاش و درش را بسته نبسته فرار می کنین و وامیستین عکس العمل من را تماشا می کنین منم گاهی از خنده گاهی از عصبانیت و خستگی مستعسل می شم.
اردلان همچنان همه چیز را برای خودش می خواد مثلا یه هفته پیش سه تایی پیش هم نشسته بودن ، اردلان پای ارسلان را بغل کرده بود باهاش ارشیا را می زد و هر سه تایی با صدای بلند می خندیدن که دیگه ارسلان خسته شد ارشیا هم پاشد رفت اما اردلان پای ارسلان را که رها نمی کرد جای خود جیغ هم می کشید و دعواش می کرد که پاش را داره می کشه.
خونه بابام که بودیم می گفتیم دست به تلویزیون نزنین ارشیا می رفت داداشهاش را کنار می زد و مواظب بود دست نزنن.
گاهی هم دیگه را با صدای بلند دعوا می کنین که کار بد نکنین گاهی هم من را دعوا می کنین که سر خاطی داد نزنم.
هواستون به هم هست که هر لحظه چی کار می کنین برای همین ارسلان شیطون هر کاری بکنه شما هم دنباله روش هستین.
چیزی بخوام بهم می دین اما اردلان هم چنان تنبلی می کنه و می گه نیست بعد ارسلان یا ارشیا میدوه و برام میاره.
الهی فداتون شم هرچی بگم از شیرینیهاتون کمه. عاشقتونم تمام سعیم هست که خودم مستقل و تنها بزرگتون کنم.