گل پسرا قند عسلاگل پسرا قند عسلا، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 27 روز سن داره
بابا سعیدبابا سعید، تا این لحظه: 40 سال و 8 ماه و 17 روز سن داره
مامانمامان، تا این لحظه: 37 سال و 10 ماه سن داره

سه قلو ، قند عسلا گل پسرا

گلوله آتش

1393/11/16 14:05
753 بازدید
اشتراک گذاری

.: ارشیا اردلان ارسلان تا این لحظه ، 1 سال و 5 ماه و 22 روز سن دارد :.

من برای نگهداری و پرورش بهتر بچه ها خیلی مقاله می خونم . دوست دارم رشد بچه هام را تعقیب کنم تا کم نباشه چون نارس بودن می گن تا دو سالگی روی بچه تأثیر داره و این مطلب گاهی درست و بیشتر مواقع نادرست هست اما وجود داره.

توی یه مقاله خوندم بچه ها توی 18 ماهگی گلوله آتش هستن و این یعنی خود خود ارسلان.

الهی فداتون شم ولی کم آوردم.

دوست ندارم در آشپزخونه و سرویس را باز کنین و اونجا کنجکاوی کنین.

فکر کنم که خدا می دونه کم آوردم برای همین شرایط را برایم فراهم کرد تا برم طبقه پایین خونه مامانم. البته باید بگم بابام. هنوز طبقه پایین خالی نشده تا حالا برادرام اونجا بودن البته به نوبت و هر کدوم رفتن شهری برای همین مامانم می گه شما هم نرین ما تنها بمونیم منم گفتم خیالت راحت ما وابستگیهامون به این شهر بیشتر از این حرفهاست.

چند وقت کم پیدا بودم که حرفهای ناراحت کننده نزنم فقط همینقدر که خیلی خیلی حالم بده اونقدر که اگه روزی دوتا مسکن نخورم سرپا نیستم برای همین یه هفته ای خونه مامانم بودم و اونجا را کن فیکن کردیمخندونک اونقدر که تلویزیون LED به جای یه متری زمین یه متری سقف بود.خندونک البته بابا سعید گذاشت. دیگه بقیه اش را خودتون حدس بزنین. اما مامان و بابام اصلا ناراحت نبودن مامانم که می گفت راحت باشن آزادیه آزادی اما ما خودمون حواسمون بود. بازم کم پیدا می شم چون اسباب کشی داریم و با این بچه ها فکر کنم باید شبانه وسایلم را جمع کنم.

بابام خیلی حالشون خوب نیست خیلی از مهره هاشون مشکل داره و دارن برای جراحی اقدام می کنن برای همین بیشتر وقتها دراز کشیده بودن و یه پتو روی کمرشون بچه ها هم متوجه بودن و مرتب می بوسیدنشون البته بابای صبوری دارم و ناراحتیشون را بروز نمی دادن اما روزهایی بود که نمی تونستن قدم از قدم بردارن. بچه ها خیلی بوس می کردنشون و از همه بیشتر هم ارشیا با بابا ارتباط برقرار می کرد مدام یا بغلشون بود یا می بوسید.

یه شب هم بابا دراز کشیده بود و بقیه هم مشغول کارهامون بودیم و نشسته نبودیم بچه ها هم شیشه هاشون را برداشتن رفتن دور بابا دراز کشیدن . یکی این بغل یکی اون بغل یکی هم سرش را کنار بابام گذاشت و شیر خوردن و خوابیدن.

باهاشون گردش کوتاه هم رفتیم و شب بیداری های فراوان که بابام را ناراحت کرده بود.

هر شب یکی اذیت می کرد که ارسلان نوبتش را به اردلان داده بود . 

با وجود دیفن خوردن اما دوشب اردلان جیغ بنفش می کشید و از دست کسی جز من کاری ساخته نبود و یه شب هم ارشیا از درد پاش که لای در مونده بود و پوست کلفتش کنده شده بود. خیلی ناراحت شدم و خدا به اشکای من رحم کرد که بلای بدتری سرش نیامد. همش از خستگی من بود.

روزها بچه ها را می خوابوندن یا نگه می داشتن که من با خیال راحت غش کنم و آماده بشم برای شب بیداریهای شب پیش رو.

پسندها (7)

نظرات (5)

فاطمه & فائزه
16 بهمن 93 14:33
موفق باشید تو تربیت گل پسراتون.لینکید.بلینکیدبه ما سر بزنین نظر لطفا
مامان زهرا
16 بهمن 93 16:06
خدا رو شکر ، ایشالله خونه جدید کنار مامان وبابای مهربونتون آرامش داشته باشین کمک اونا باعث بشه شما یه کم بیشتر استراحت کنی . همیشه زیر سایه پدر ومادر با آرامش زندگی کنی . راستی خانمی با اجازتون لینک شدی.
مرضیه(مامان 3جوجه طلایی)
پاسخ
مرسی عزیزم . افتخار دادین شما هم لینک شدین.
مامانی علی(زینب)
18 بهمن 93 1:54
ناراحت شدم مرضیه جان من همیشه عادت داشتم به سرحال و شاداب بودن تو گلم امیدوارم زودتر باباجونت خوب شه و خودتم زودتر به آرامش برسی و البته بدون قرص مثل مرضیه قبل بشی
مرضیه(مامان 3جوجه طلایی)
پاسخ
مرسی قبلا هم حالم خیلی خوب نبود . اما شیطنت بچه ها خیلی دیگه داره از دست در میره. منم نمی دونم چطور برخورد کنم.
مامان زکریا
18 بهمن 93 17:05
عزیز دلم واقعا تا این شاه پسرا بزرگ بشن شما خیلی سختت میشه خدا خودش توانایی تو زیاد کنه
مرضیه(مامان 3جوجه طلایی)
پاسخ
مرسی ولی ما را از دعای خیرتون بی نصیب نگذارین.
مامان گلشن
19 بهمن 93 20:11
ا واقعا نگهداری از سه تا سر بچه به این سن کار سختیه و فقط ی مادر با عشق مادرونس که از عهده ی کار به این سختی برمیاد.....خوبه که میری پیش مادرت اونجوری راحتتر میشی....بلا به دور باشه ان شاالله پدرتون بهتر بشن
مرضیه(مامان 3جوجه طلایی)
پاسخ
مرسی عزیز دلم.آره واقعا سخته امیدوارم اونجا را حتتر باشه دیگه کلافم می کنن.دوست ندارم اینقدر طفل معصومام را دعوا کنم.