گل پسرا قند عسلاگل پسرا قند عسلا، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 27 روز سن داره
بابا سعیدبابا سعید، تا این لحظه: 40 سال و 8 ماه و 17 روز سن داره
مامانمامان، تا این لحظه: 37 سال و 10 ماه سن داره

سه قلو ، قند عسلا گل پسرا

دلم گرفته

1393/11/6 17:10
608 بازدید
اشتراک گذاری

.: ارشیا اردلان ارسلان تا این لحظه ، 1 سال و 5 ماه و 12 روز سن دارد :.

خیلی دلم گرفته . دیروز وقتی بچه ها خوابشون میامد و هر کدوم یه بالشت و پتو آورده بودن که روی پا بخوابن دیگه نتونستم جلوی بارون این دلی که هوای ابری داره را بگیرم همینطور که اشکام می ریخت می گفتم گلم عزیزم اذیت نکن تو بغلم بخواب به یکی می گفتم کنارم بخواب یکی هم روی پا دوباره دلم آتیش گرفت که دیدم بهانه هاشون تبدیل شد به سکوت و مظلومیت.

می دونم نمی خواستم از تلخی ها بگم اما دلم فقط برای بچه ها می سوزه . به اندازه سه نفر باهاشون بازی می کنم و بهشون رسیدگی می کنم اما وقتی فقط آغوش مادر می خوان فقط می خوان روی پای من بخوابن فقط من را برای خودشون می خوان دوست ندارن با داداشها شریک بشن دلم کباب می شه. دلم می سوزه که کسی نیست بگه اشکال نداره عزیزم حالا بغل من بخواب حالا روی پای من بخواب حالا ...

ولی ذوق می کنم که دوسم دارن.

چند روزی هست که شدیدا کمر دردم و ژلوفن هم آرومم نمی کنه دو روز پیش کنار خونه دراز کشیده بودم و بازی بچه ها را تماشا می کردم انگار می دونستم حالم خوب نیست هر یه دقیقه یکیشون میامد چندتا بوس می کرد می رفت.

وقتی موهام را می کشن و ادای گریه در میاوردم ارشیام محکم گردنم را بغل می کرد و اردلان هم می بوسید.

وقتی ارسلان را امروز دعوا کردم که برای چندمین بار از توی فریزر درش آورده بودم مجبور شدم دوتا آروم هم پشتش بزنم خیلی از دست خودم عصبانی شدم که بچه 17 ماهه که زدن نداره اما خیلی آروم بود ولی ارسلان گریه کرد مسلما از درد نبود از عکس العمل من بود بعد رفتم نشستم یه گوشه و ارسلان آمد و بوسه بارونم کرد خیلی خودم را کنترل کردم که بوسه هاش باعث سوءاستفادش نشه ولی تا بوسش نکردم و مطمئن نشد از دلم در نیاورده ساکت نشد و گریه می کرد و محکم بوس می کرد ، بوسیدم و دست که به سرش کشیدم خیالش راحت شد رفت.

دیروز هم همه پروژه هام را از روی سیستم پاک کردم و گفتم بای بای برنامه نویسی خداحافظ عشقم. هیچ چیز مهمتر از جوجه هام نیست.

به ترتیب راست به چپ ارشیا ارسلان اردلان

هر دوشون سعی داشتن ارسلان را بغل کنن

پسندها (12)

نظرات (12)

مامان ریحانه
6 بهمن 93 17:24
نبینم دل دوست عزیزم گرفته باشه مرضیه جون بوسه های گرمشون روی گونه هات نشان از این می دهن راضین حتی به یه بوس کوچولو و دوستت دارن عزیزم کمی که بزرگتر شدن و تقریبا تونستن شرایط و درک کنند نوبتی اونا رو تو آغوش بگیر و متوجهشون کن که تو یک زمان خاص نوبت کیه که تو آغوشت جا بگیره عزیزم اصلا خودتو ناراحت نکن و روحیه ی شادتو حفظ کن
مرضیه(مامان 3جوجه طلایی)
پاسخ
مرسی عزیزم . ممنونم از راهنماییهاتون . به نظر من نباید محبت قانون و قائده داشته باشه بچه هر وقت نیاز به محبت داشت باید دریافت کنه.
مامانی علی
6 بهمن 93 17:31
مامان فاطمه
6 بهمن 93 17:33
عزیزم خدارو شکر که سه تا گل پسر خوشکل و سالم داری و انقدر مامان دلسوز و مهربونی هستی واقعا وبلاگت رو میبینم از خودم خجالت میکشم که از کارای مهدیار بخوام شکایت کنم منم خیلی کم انرژی هستم زود خسته میشم مهدیار خیلی بد غذاست و حرف های اطرافیان هم رومخیلی تاثیر میذاره و ناراحتم میکنه من که یکی دارم همش ارزو میکنم که زود بزرگ بشه و بعضی کاراشو خودش انجام بده از طرف من ببوسشون
مرضیه(مامان 3جوجه طلایی)
پاسخ
مرسی عزیزم. همه بچه ها بد غذا هستن. من به زور به بچه ها غذا می دم.
فاطمه & فائزه
6 بهمن 93 17:34
اااااااااای جون سه قلو ماشالله خدا حفظشون کنه خیلی نازن به وب داداشی ما امین جون سربزنید نظر فراموش نشه بووووووس برا سه قلوها
مرضیه(مامان 3جوجه طلایی)
پاسخ
حتما ممنونم
معین
6 بهمن 93 22:32
برنامه هات رو از روی سیستم پاک کردی ؟چرا؟ به زودی بچه ها بزرگ میشن و میرن مهدکودک و مدرسه.به زودی یاد میگیرن که کارهاشون رو خودشون بکنند.و اون وقت،مرضیه می مونه و کلی تنهایی.... بچه های سالم ،فقط در دامن مامان سالم رشد میکنن.چه جسما و چه روحا...
مرضیه(مامان 3جوجه طلایی)
پاسخ
دیگه نمی خواهم از خونه بیرون باشم می خواهم همیشه پیش بچه ها باشم همیشه کنارشون باشم تا مثل من لحظه ای تنهایی را حس نکنن.
سمیه
7 بهمن 93 10:54
سلام گلم غصه دلتو خوندم خیلی ناراحت شدم منم مث شما بعضی وقتها خیلی اذیت می شدم و دچار افسردگی شدیدی شدم که تا به امروز ادامه داره . گلم هیچ کس نمی تونه درکمون کنه ، هیچ کسی نمی تونه جای ما رو برای بچه هامون پر کنه ، حرف و کنایه زیاد می گن ، چون خودشون داخل زندگیمون نیستن ، منم مث شما بعضی وقتها می شکنم خیلی گریه می کنم و فقط با گریه آروم می شم ولی چاره ایی نیست حتما" خدا خیلی دوسمون داره چون می گن هر که در این دنیا مقرب تر است جام بلا بیشترش می دهند
مرضیه(مامان 3جوجه طلایی)
پاسخ
مرسی گلم حرفاتون خیلی به دلم نشست. به نظرم یکی از معجزات خدا همین اشکاست که دواست برای دلمون
مامان آروین(مهناز )
7 بهمن 93 12:18
وای مرضیه جان چه روحیه حساسی داری منم دقیقا مثل شما هستم خیلی دلم میگیره و خیلی جلوی خودم رو میگیرم که آروین اشکام رو نبینه غصه نخور عزیزم این دوران هم میگذره همیشه شاد وباشی و سالم در کنار 3 قلوهای دوست داشتنیت
مرضیه(مامان 3جوجه طلایی)
پاسخ
مرسی گلم. شاید این یه نقطه ضعف باشه ولی دست خودم نیست.
مامان امیرعلی
7 بهمن 93 12:53
قربون مهربونیات مامان مهربون....این پسرا تو اینده بدجور هواتو دارن تکیه گاهت میشن انشالله خدا اونو نارو برای تو و شما رو برای اونا نگه داره...شوخی نیست خدا یه چیری تو تو دیده که 3تا پسر یه جا بهت داده...لیاقت میخواد
مرضیه(مامان 3جوجه طلایی)
پاسخ
مرسی گلم . خدا کنه لایق باشم.
زیــنب (مامان)
7 بهمن 93 12:57
سلام عزیزم چرا خودت رو آزار میدی خوب اگه عصبانی بشی ودعواشون کنی حق داری آخه کنترل 3 تا بچه سخته اما اونا که یادشون نمیمونه که دعواشون کردی شما به عنوان مادر حق تربیت کردن ونوازش ودعوا وخیلی چیزای دیگه رو داری پس به خودت سخت نگیر شما مادرشونی دشمنشون که نیستی پس کمی آسون بگیر همه چیز رو تا برات سخت وعذاب آور نباشه عزیزم امیدوارم خدا بهت سلامتی وانرژی زیاد بده تا به آسونی از پس جوجه هات بر بیای
مرضیه(مامان 3جوجه طلایی)
پاسخ
من هیج وقت اینجوری فکر نمی کنم . بچه های خودم هستن اما امانت خدایند. باید امانت دار بود
مامان سمیرا
7 بهمن 93 14:41
الهی فدات بشم... مجبوری از چیزایی که دوس داری بگذری...مادر بودن همینه دیگه عزیزم... انشالله بزرگ تر می شن وقت واسه خودت بیشتر پیدا می کنی
مرضیه(مامان 3جوجه طلایی)
پاسخ
مرسی . ان شاءالله ولی با این پسرا امیدی نیست.
مامانِ خمبل و فنقول
7 بهمن 93 21:06
دوست عزیز هرچند من خودم هم مثل شما هستم ولی باید قبول کنیم که مادر خوب، مادری نیست که بچه هاشو دعوا نکنه. بچه ها برای درست تربیت شدن، در کنار محبت زیاد، گاهی هم باید دعوا بشن و اخم والدین رو تجربه کنن. ان شاءلله که خداوند بهتون آرامش داده و بعد این هدیه های زیبا رو بهتون تحویل داده. موفق باشید
مرضیه(مامان 3جوجه طلایی)
پاسخ
مرسی عزیزم . من بچه هیچ کس را تا حالا دعوا نکردم حتی وقتی بچه های دیگه به بچه های من آسیب می رسونن برایم سخته که بچه خودم را دعوا می کنم.
مامان گلشن
8 بهمن 93 23:49
مامان مهربون خیلی سخت میگیری به خودت.بیشتر از هر مادری که ی بچه به این سن داره ..داری زحمت میکشی ..و مطمئن باش بهترین نتیجه رو میبینی. .گاهی دعوا کردن بچه هم اشکالی نداره
مرضیه(مامان 3جوجه طلایی)
پاسخ
دل خوشی داری خواهر جون وقتی بچه ها خوبن و خوشن که هیج بچه ها ی من هستن .وقتی که مشکلی براشون پیش بیاد صدتا نه نه و بابا پیدا می کنن. دیگه دارم کم میارم.