بازی
دوباره حلقه هاتون را دادم اما حلقه ها را توی دست و پاتون می کنین و همینطور مشغول کارهای دیگتون می شین و ساعتی این حلقه روی مچ یا رون پا یا مچ دست قرار می دین و باهاش احساس راحتی و آرامش حتی دارین و اگه بخواین از دست و پای هم در بیارین خیلی هم ناراحت می شین و باید یه حلقه پیدا کنم بهتون بدم که دعوا نکنین. مخروطش هم شده چماقتون یا هم دیگه را می زنین یا از سطح گردی که بهش چسبیده جدا می کنین و وقتی نمی تونین دوباره درستش کنین نق می زنین که دوباره وصلش کنم و این روال چند بار ادامه داره . یا اینکه با مخروط می زنین به آیفون که گوشیش بیافته باهاش بازی کنین . پسرای باهوش منین دیگه. آخه من سه ماه اول بارداریم که شاغل بودم کار فکریم خیلی زیاد بود . امیدوارم که روی شما هم تأثیرگذار بوده باشه.
با پازل حیوانات هم بازی می کنین البته با من. اسم و صدای حیوانات را می گم و سعی می کنم سخت نگیرم و فقط بهتون خوش بگذره . چون کنترل داشته باشم از این پازل یکی خریدم. 6 تا حیوون داره که نفری دوتا بهتون می رسه اما تو می تونین توی دستتون جمع می کنین . گاهی سعی می کنین بگذارین . وقتی میگم است خودتون را تکون می دین انگار دارین سواری می کنین. بعبعیی که میگم سرتون را بالا و پایین می کنین و جوجو که می گم بال بال می زنین. اردلان خیلی کلمه جوجه را استفاده می کنه حتی به تقلید از من میاد بالای سرتون و با یه لحن نمکی می گه دوده. گاهی هم اردلان پازل را روی گوشش می گذاره و صدا می کنه یعنی داره با گوشی حرف می زنه (نفری یه گوشی موزیکال براتون گرفتم اما هم زود خراب شد هم دکمه هاش از تو پوشکتون پیدا شده بود که بلعیده بودین و دفع کرده بودین منم دیگه براتون نخریدم. ). اما بعد پازل را پرت می کنین . سرش دعوا می کنین . تخته اش را بر می دارین و توی سر هم می زنین . این وسط من هم بی نصیب نمی مونم . اما من کار خودم را می کنم و اصلا به این رفتارها عکس العمل نشون نمی دم . بعد از چند دقیقه که همه خسته می شیم همه می ریم سراغ کارهای خودمون و باز بر می گردم و این بار با حوصله بیشتری کار می کنین چون یکی دوتاتون دیگه نمیاد و یکیتون با خیال راحت بازی می کنه وقتی که مطمئن شدم دیگه دوست ندارین جمع می کنم . معمولا دیگه محل نمی دین و حتی نگاهش هم نمی کنین. منم از تو دست و پا جمع می کنم که باهاش همدیگه را نزنین.
اینقدر این حیوون و اون حیوون را بر می دارین و من صداش را درمیارم که خودم هم خسته می شم و سرم گیج می ره. با اونکه تعدادش کم هست و یکی گرفتم اما بازم کنترلتون سخته. باهم کنار نمیاین منم دوست دارم یاد بگیرین که با هم کنار بیاین برای همین گاهی هم خوراکی می دم به یکیتون دوتا می دم می گم بده به داداش(اسمش را می گم) گاهی خیلی زود میدین اما گاهی دلتون نمیاد دوست دارین دوتاش مال خودتون باشه اما بیشتر وقتها حرف گوش می کنین.