لباس پوشیدن
خیلی دوست دارم هر چه سریعتر خودتون لباس پوشیدن را یاد بگیرین. الآن که زمستونه یک ساعت طول می کشه که دست و صورتتون را بشورم پوشک عوض کنم و لباس بپوشونم.
دو روزه دارین تمرین می کنین . البته ارشیا رغبتی نشون نمی ده. اما اردلان و ارسلان دارم سعی می کنن شلوار و شورت و هر چیزی که مربوط به پا هست دربیارن و بپوشن .
دو روز پیش من یکمی بیشتر توی آشپزخونه بودم و ارشیا و اردلان لجبازی می کردن ظاهرا ناراحت بودن . لجبازی می کردن و شلوارشون را در میاوردن و پوشکشون هم باز می کردن . منم مجبور شدم که شورت هم بپوشونم و ماجرا از اینجا شروع شد .
بچه ها همه کشوهای کمدشون را خالی کردن و یک شلوارک راه راه پیدا کردن . یه مدت ارسلان و یه مدت اردلان باهاش درگیر بودن و یه پاشون را می کردن و می پوشیدن و هرچی پای دومشون را با دست می گرفتن نمی تونستن شلوارک را بپوشن بعد از نیم ساعت تقلا یه جیغ(اردلان) یا نق(ارسلان) منم شلوارک را پوشوندم . شما هم پیروزمندانه تو خونه قدم می زدین. اردلان یه شورت و شلوار و شلوارک پوشیده بود . جرأت هم نداشتم درش بیارم چون حتی اگه خواب هم باشه ناراحت می شه و جیغ می کشه.
امروز هم اردلان یه شورت و دو تا شلوار روی هم پوشیده بود . چند ساعتی هم همینطوری بازی کرد و اصلا هم ناراحت نبود.
ای کاش منم از دنیای شما سر در میاوردم.
دوستون دارم عزیزای دلم حاصل عمرم شما هستید و بس.