بدو بدو
امروز مامانم خونمون بود و من دندانپزشکی رفتم .
البته قبلش شما را بردم حمام و به خیال خودم خسته شدین و دو ساعتی بخوابین . چون مامانم که آمد شما می خواستین بخوابین که دیگه یادتون رفت و کلی باهم بازی کردین . مامانم وقتی با بچه ها بازی می کنن خودشون هم همسن بچه ها می شن و خونه پر شور و هیجان میشه . یادم میاد که با منم بازی می کردن و من چقدر بازی با مامانم را دوست داشتم.
وقتی خوابیدین یه لقمه غذایی و راهی شدم و دیر هم رسیدم. و اینبار از همیشه بیشتر طول کشید و من بد شانسی آوردم که مریض بعدی آمد و شما شانس چون دکتر هنوز با دندونم کار داشت و می گفتن اگه مریض بعدی نیاد کار را ادامه میدم ولی واقعا فکم خسته شده بود و خودم هم خوابم میامد . حتی چشمام را می بستم تا استراحتی بکنه که می شنیدم دکتر می گه دهن باز. بیشتر وقتها خواب آلودم و دکتر مجبور میشه از مریضای دیگش صحبت کنه و جلوی خواب من را بگیره.
وقتی برگشتم مامان گفتن که نیم ساعت بعد رفتن من بیدار شدین و نذاشتین مامان کاری بکنه . مامانم می خواست یه نظمی به خونه بده و ... که نشد . من که آمدم بابام که از پا درد نمی تونست از پله ها این یه طبقه را بیان بالا دم در توی ماشین منتظر من و بردن مامان بودن. وقت رفتن مامان شما باهاشون بای بای کردین و اصلا بهانه نگرفتین . شاید این حقیقت را پذیرفتین که فقط با خودم می رین بیرون. حتی اردلان گفت بدو بدو . آبدو بدو. خیلی خندیدم. فکر کردیم الکی می گه .
خلاصه شب که با بابا تنها شدیم دور ما می دویدن و صداهایی از خودتون در میاوردین و باز اردلان می گفت بدو بدو آ بدو بدو. با هر آهنگ سریال می رقصیدین و باز می دویدین . جای حساس که می رسید می گفتم هیس شما هم دقیقا مثل این شکلک می گفتین و البته از سرعت دویدنتون هم کم می کردین تا شیر آخر شب را خوردین و هر کدوم یه طرف خونه خوابیدین . منم که خیلی خسته و خواب آلود بودم از فرط خستگی بی خواب شدم آمدم براتون یادگاری بزارم.البته قبلش هم ارشیای گلم بیدار شد و گریه می کرد یعنی جیغ می کشید و در اتاق را نشون می داد دست که به سرش زدم دیدم خیسه فهمیدم مثل همیشه گرماش کرده بخاری که روی شعله کم بود را کمتر کردم و جای خوابش را تغییر دادم . فدات شم که اینقدر گرمایی هستی این اخلاقت به من و بابا که نرفته مثل عمو حسین شدی گلم.