گل پسرا قند عسلاگل پسرا قند عسلا، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 7 روز سن داره
بابا سعیدبابا سعید، تا این لحظه: 40 سال و 8 ماه و 28 روز سن داره
مامانمامان، تا این لحظه: 37 سال و 10 ماه و 11 روز سن داره

سه قلو ، قند عسلا گل پسرا

گردش کوتاه

1393/11/2 2:14
199 بازدید
اشتراک گذاری

دو روز پیش اردلان خواب بود و شما دو تا جوجه نمی تونستین نبودنش در بازیهاتون را تحمل کنین. خلاصه من هم نمی تونستم بد خواب شدن داداش را تحمل کنم و شما هم از کنترل خارج شده بودین. منم تنها راهی که به نظرم رسید گردش بود.

سریع لباسهاتون را پوشوندم و داشتم خودم حاظر می شدم که اردلان بلند شد نشست موندم چی کار کنم از طرفی شما که حاضر شده بودین محال بود راضی بشین بیرون نرین از طرف اردلان اگه شروع کنه به گریه و جیغ دیگه ساکت نمی شد .

خدا رحم کردم و تونستم سریع بخوابونمش و زود حاضر شدم با هم رفتیم پایین دیدم هوا سرده خیابان ها هم خلوت منم فقط تا دوتا میلان بالاتر بردمتون و برگشتم هم هوایی عوض کردین هم کمی دویدین و هم اینکه اردلان خوابید.

جالب بود که هر وقت می گفتم دست نزنین به حرفم گوش می کردین و دستتون را به جایی نمالیدین.

به در خونه ها که می رسیدین و آیفن را می دیدن می گفتین بابا.

وقتی ماشین رد می شد وامیستادین و تماشا می کردین و می گفتین بابا.

وقتی که برگشتیم شما را گذاشتم توی اولین پاگرد و سریع برگشتم در را بستم و دیدم که ارسلان چقدر قشنگ از پله ها بابا می رفت دو دسته نرده ها را می گرفت و پاهاش را یکی یکی روی پله ها می گذاشت اما ارشیا که عجله داشت دوست داشت از وسط پله ها چهار دست و پا بالا بیاد که نمی تونستم اجازه بدم دستاش را به این پله ها بماله و بعد هم مریض بشه.

جالب بود که اصلا برای برگشتن مقاومت نشون ندادین پسرای فهمیده من خوب هوا سرد بود و دوست نداشتم سرماخوردگی مهمون خونمون بشه.

وقتی برگشتیم و لباسهاتون را عوض می کردم که اردلان بیدار شد یکم با تعجب نگاه کرد اما خوب ناراحتی ای نکرد و تماشا کرد و فرصتی پیدا شد که طبق معمول همیشه قبل از هر کاری دست صورتتون را بشورم و خیالم راحت بشه که دستای کوچولوتون تمیزه.

جایزه همیشگیم را هم گرفتم یه بوس محکم از ارسلان و ذوق زدن ارشیا با صدای هی

فدای همتون بشم که همکاری کردین. 

پسندها (3)

نظرات (2)

مامان ریحانه
2 بهمن 93 10:42
عزیزای دلم این هوای سرد همه ی این طفلیها رو خونه نشین کرده و این وروجکای ما به 5 یا 10 دقیقه بیرون رفتن هم راضین چون خداییش دلشون می گیره تا کی بازیهای تکراری خوشحالم که گل پسرات خوشحال شدن ببوس سه تا قند عسلو
مامانی علی
3 بهمن 93 15:34
اردلان تنها خونه بود؟نترسیدی بیدارشه گریه کنه؟یا از تنهایی و تاریکی بترسه؟
مرضیه(مامان 3جوجه طلایی)
پاسخ
حداقل یه ساعت می خوابید ما هم زود برگشتیم.