گل پسرا قند عسلاگل پسرا قند عسلا، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 27 روز سن داره
بابا سعیدبابا سعید، تا این لحظه: 40 سال و 8 ماه و 17 روز سن داره
مامانمامان، تا این لحظه: 37 سال و 10 ماه سن داره

سه قلو ، قند عسلا گل پسرا

بازیهای مورد علاقه

1393/10/30 2:51
265 بازدید
اشتراک گذاری

به ترتیب علاقه مندی

1. سواری بر پشت من بی چاره تا حواستون را پرت چیزی بکنم و یادتون بره. طبق معمول هم اردلان سوار شه دیگه پیاده نمی شه یا مدام داداشهاش را می کشه پایین و جیغ می کشه برای همین نفر آخر اردلان هست.

2. دستهایم را بگیرین و دور من بچرخین و این وسط معمولا ارسلان مهربونم مستمع آزاد هست خودش بینتون می چرخه(آخه دست کم میاد) یا اینکه با ارشیا با یه دست می گیرمش آخه اردلان باید محکم دستم را بگیره و اگه یکم شل بگیرم می ایسته و دو دستی دستم را محکم میاره توی دستش مطئن که شد بعد حرکت می کنه.

3. علاقه زیادی دارین که گردنم را از پشت بغل کنین برای همین من هیچ وقت نمی تونم به جایی تکیه کنم .

4. خیلی دوست دارین دنبالتون کنم اما هر کار می کنم یاد نمی گیرین دنبال هم بکنین . اگه بگم برین دنبال ارشیا که ارشیا اونقدر تند میدوه که بهش نمی رسین حوصلش سر می ره . اگه بگم ارشیا بیاد دنبالتون که بازم از کندیه شما نسبت به خودش حوصلش سر میره و مدام هولتون میده .

5. دکی کردن را هنوزم دوست دارین.

6. بازی با توپ را دوست دارین ولی خودتون تنهایی یا با هم بازی نمی کنین حتما باید من باهاتون بازی کنم.

7. رقص.بشکن.قر دادن اونقدر که می ترسیدیم محرم توی مراسم شرکت کنیم چون با اذان و نوحه هم می رقصین.

وقتی که دستم بهتون نمی رسه و صداتون هم می کنم نمیاین دستم را مشت می کنم و می گم بیاین قاقا. شما هم می دوین میاین و می دونین الکی هست دهنتون را باز می کنین و میگذارین روی مشتم منم بازش می کنم مثلا می خورین بعد هم با خنده چند ثانیه این به من نگاه می کنین نمی دونم چه برداشتی دارین که با اونکه می دونین الکی هست بازم میاین.

وقتی موقع پوشک کردن فرار می کنین ارشیا هول میده و میارتون.

وقتی پی پی کردین خودتون می رید جلوی دستشویی تا بشورمتون. بعد به یکیتون می گم شلوارش را بیارین و جالبه که همیشه هم درست میارین حتی اگه چندتا شلوار دیگه هم روی زمین باشه و گاهی حتی شلوار را روی دوشتون می گیرین و منتظرین بعد شستن بشینم روی زمین و میارین بهم می دین. 

وقتی چیزی بهم می دین ازتون با خوشرویی تشکر می کنم و میگم دست شما درد نکنه زحمت کشیدین. شما هم خیلی ذوق می کنین برای همین توی اینکار با هم رقابت دارین.

الهی فدای تک تکتون بشم . هر کدومتون من را برای خودش می خواهد و همتون به هم حسودی می کنین ببخشید که باید وقتم را بر چهار تقسیم کنم. باید کنار بیاین. حسودی که کار پسرا نیست . 

فداتون بشم که زود یاد می گیرین . دست و پا و چشم بینی و زبون و گوش و لب و دندون و شکم و ناف و جدیدا لپ . خیلی بامزه لپهای خودتون را می کشین و نشون می دین.

فداتون بشم که با شما زندگیم رنگی هست . امیدوارم هممون عاقبت بخیر باشیم من همیشه دعا می کردم خدایا فرزند سالم و صالح بده فرزندی که باعث عاقبت به خیری ما بشه اینجوری حتما خودش هم عاقبت خوشی داره و ما را هم از راه بیراه نمی کنه. فرزند امتحان بزرگی هست خدا ما را توی این امتحان سر بلند کنه ان شاءالله. فقط وقتی مادر بشی حداقل کارهایی که مادرت در حقت کرده را می فهمی و شاید پدرها و پسرها هیچوقت نفهمن ولی ما پدر و مادرتون از همین الآن بهم یادآوری می کنیم که از بچه هامون توقع نداشته باشیم . 

پسندها (5)

نظرات (8)

گلناز
30 دی 93 14:30
__000000___00000 _00000000?0000000 _0000000000000000 __00000000000000 ____00000000000 _______00000 _________0 ________*__000000___00000 _______*__00000000?0000000 ______*___0000000000000000 ______*____00000000000000 _______*_____00000000000 ________*_______00000 _________?________0 _000000___00000___* 00000000?0000000___* 0000000000000000____* _00000000000000_____* ___00000000000_____* ______00000_______* ________0________* ________*__000000___00000 _______*__00000000?0000000 ______*___0000000000000000 ______*____00000000000000 ______*______00000000000 _______*________00000 ________*_________0 _________*________* _________*_______* __________*______* ___________*____* ____________*___* _____________*__* ______________** سلام من خواهر گلشنم به من هم سربزنید
مامانی
30 دی 93 17:29
ای خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا دو قلوهای منم مثلم این سه تا باشن خواهش میکنم
مرضیه(مامان 3جوجه طلایی)
پاسخ
الهی . فکر کنم صدات به خدا رسید اما زورت به بزرگ کردن پسرای شیطون چی؟
مامان ریحانه
30 دی 93 19:26
عزیزم ماشالله به هوش و ذکاوت قند عسلای خاله خانومی دیگه پسر گلیات دارن بزرگ میشن و باعث افتخار شما و با دیدنشون یه عالمه لذت می بری به امید آن روز
مرضیه(مامان 3جوجه طلایی)
پاسخ
حق مطلب را فرمودین . همینطوره/
مامان انیس
1 بهمن 93 10:15
سلام عزیزم ماشالا به جون گل پسرات و امیدوارم همیشه شاد و سلامت باشید باز هم ممنونم
مامان گلشن
1 بهمن 93 17:26
سلام دوست مهربون و صبور. .خدا این عزیز های بامزه رو بهت ببخشه..هر بار که مطالبشان رو میخونم..میبینم چقدر بزرگتر شدن
مامان مبینا
1 بهمن 93 19:51
دوستم سلام سه قلوها خوبن؟ من که عاااااااااااشقشونم خدا نگه دارشون باشه از طرف من بوووووووووووووووس
مرضیه(مامان 3جوجه طلایی)
پاسخ
مرسی عزیزم.
معین
1 بهمن 93 22:43
روز اولی که پسرها رو میذاری مدرسه و برمیگردی خونه رو تصور کن.... چند سال قبل دوتا دانش آموز دوقلوداشتم.وقتی روز اول اومدن مدرسه مامان وباباشون رفتند. حدودهای ساعت 11 اومدن دنبالشون .مامانه انقدر گریه کرده بود که چشماش قرمز بود و قشنگ معلوم بود.بچه ها عین خیالشون نبود ولی مامانه به راحتی اعتراف کرد که طاقت دوری بچه هاش رو نداشته. خدا بهتون ببخشه.به زودی بزرگ میشن... زیاد هم سخت نگیر.از نوشته هات پیداست که یه کمی سختگیری.یه بار در متنهای وبلاگهای مامانهای وبلاگ نویس خوندم که یه مادری نوشته بود:ترجیح دادم به جای اینکه فرزندم رو از بیرون رفتن محروم کنم،کمی بیشتر مراقبش باشم و بذارم هم به اون خوش بگذره هم به من.. درضمن یادت باشه که بچه ها به هوای تازه ،ارتباط با دیگران و...نیازدارند و نیازشون فقط غذا و نظافت نیست. یه چیز دیگه ،همیشه دخترخاله ها و عمه ها و زن عموهایی هستند که بتونند کمکت کنن. یه وبلاگ سه قلویی دیگه هست توصیه میکنم یه سری بزن.هرچی باشه شماها با هم یه جورایی هم پیک هستید... http://3fereshteh.blogfa.com/
مرضیه(مامان 3جوجه طلایی)
پاسخ
حق با شماست من سخت می گیرم اما به خودم دوست ندارم بچه هام به خاطر سه قلو بودن کم بیارن و هر فرصتی که پیش بیاد ازش استفاده می کنم تا بچه ها را به گردش ببرم. از این گذشته من تنهای تنهام. همه اطرافیانم شاغل هستن و فقط گاهی مامان هایمان به ما سر می زنن که مامانم دریغ ندارن از بیرون بردن بچه ها اما اغلب وقتی میان که قراره بچه ها را نگه دارن و من برای کار مهمی مثل دندانپزشکی برم بیرون . مادر شوهرم هم واقعا توانش را ندارن و کمردرد می شن. خواهر ندارم اما سه برادر دارم که دوتاشون متأهل هستن و یه بچه دارن که یه سال از بچه های من بزرگتره اما متأسفانه هیچ کدوم در شهر من زندگی نمی کنن. وبلاگی که ارجاع دادین دوست خوب خودم هستن و همیشه بهشون سر می زنم اما اون ها پرستار و کارگر دارن و من تنهای تنهام حتی از کمک همسرم هم نمی تونم استفاده کنم . بازم از راهنماییهاتون ممنونم. نظراتتون برام خیلی ارزشمنده.
معین
2 بهمن 93 22:34
شک ندارم که شما نمونه اید. یک مادر نمونه و فداکار.... امیدوارم شاهد موفقیت های چشمگیر برای فرزندانتون باشید... راستی توصیف سه پسر رو خوندم.بدون این که خودتون متوجه باشید،پسرها رو کاملا شبیه هم توصیف کردید.فقط در ابراز عواطف تقدم ها فرق می کنه.کاملا معلومه که سه قلو هستند،این از نثر بسیار شیوای مادرشون قابل فهمه.شاد باشی. راستی شما هم در اسم خودتان و هم در اسم همسرتان با من شریک هستید...جالبه نه؟
مرضیه(مامان 3جوجه طلایی)
پاسخ
ممنونم . شاید به خاطر این باشه که بچه ها از نظر مادرشون با هم برابرند . میشه از این شراکت اسم بگین متوجه نشدم. اسم کاربری شما معین هست