محروم
شیر خشک که درست می کردم مثل همیشه چشمم به قوطیش بود که نوشته بود
برای کودکان محروم از شیر مادر مثل همیشه دلم گرفت با خودم گفتم
محروم از آغوش مادر
محروم از گردش روزانه با مادر
محروم از پارک رفتن هر روزه
محروم از مسافرت
محروم از خرید با مادر
محروم از اسباب بازیهای خطرناک
محروم از بودن هر لحظه کنار مادر
محروم از خوابیدن و بیدار شدن در آغوش مادر
محروم از مهمونی های خونه دیگران به غیر از پدر و مادر هامون
محروم از ...
خیلی دلم گرفت . دلم سوخت برای طفلای معصومم. بیشتر دلم می گیره اگه به نبودن یکیشون حتی فکر کنم. خونه سوت و کور میشه وقتی یکی بیداره و بقیه خوابن. ولی خیلی از چیزهایی که بچه های دیگه دارن را بچه های من ندارن.
حتی می ترسم با هر اسباب بازی ای بازی کنن . خیلی با دقت خرید می کنم ا ما ...
اوایل با حلقه ها بازی می کردن اما بعد شد وسیله ای برای زدن همدیگه پس جمع شد.
ماشین پلاستیکی که دوامی نداره ماشین فلزی گرفتیم یکم که بازی می کردن پرت می کردن سمت همدیگه اونم جمع شد.
اسباب بازی های باطری خور و موزیکال هم که کلا جمع شده چون از ترس همدیگه اصلا نمی ذارن ببینن این وسیله چطوری کار می کنه و سریع بغلش می کنن و فایده ای نداره. حتی اگه سه تا باشه باز هم همینطوره.
براشون پازل چوبی گرفتم که حیوانات را باید سر جایش بگذارن که اونم سرش دعواست یا برمی دارن پرت می کنن و یا از هول همدیگه درست بازی نمی کنن.
براشون پازل پلاستیکی با اشکال مختلف به شکل ساعت گرفتم که ارسلان نمی گذاره بازی کنن اونم جمع شده.
کامیونشون را به سمت هم حرکت می دن و می زنن به پای همدیگه و می خندن و مسدوم گریه می کنه که اونم بیشتر وقتها جمع هست.
با عروسکهای نرم بازی می کردن که اونم چون سرشون دعوا می شه جمع شده (تنها اسباب بازی ای هست که برای تکراری نبودن از هر عروسکی یکی دارن)
با توپاشون بازی می کنن که اونم وقتی یکی توپش از جلوی چشمش کنار بره توپ اون یکی را می خواد بگیره و دعوا و کتک و گاز گرفتن که مجبور به مداخله می شم.
الهی بمیرم برای این همه محرومیت.