این همه کنجکاوی
ارسلان خیلی خیلی کنجکاوه.
دو روز پیش کامیونش را گذاشت جلوی در ورودی و در را برای اولین بار به تنهایی باز کرد اما عقلش نکشید بیاد پایین و کامیون را کنار بگذاره بره بیرون ؛ آخه خیلی عجوله همونطوری می خواست بره بیرون.
دیروز توی آشپزخونه خیلی شیطنت کردن منم همه را بیرون کردم یه دقیقه بعد دیدم صدای گرییه اردلان میاد دویدم که نکنه باز دستش لای دری مونده باشه(البته همه درها بسته هست یا کاملا باز و جلوش چیزی گذاشتم تا شیطون گولشون نزنه) دیدم اردلان گریه اش برای اینه که ارشیا و ارسلان کامیون گذاشتن و رفتن اونطرف دیوار دفاعی و اردلان تنها مونده(دیواری از مبلهای که به پشت گذاشتیم تا دسترسی بچه ها را به بخاری مثلا غیر ممکن کنیم )
فیلمش را هم سر وقت می گذارم.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی