بچه ها مادرشون را عاشق می کنن
میگن مادر عاشق بچه هاش هست . یه عشق بدون توقع و ناب . اما نمی گن چطور . می گن خدا این عشق را توی قلب مادرها می گذاره اما من می گم بچه ها هستن که کاملش می کنن.
(به ترتیب تولد)
وقتی ارشیا با دیدنم ذوق می کنه و چشماش برق می زنه به سرعت خودش را می رسونه. وقتی که دوست نداره به کسی جز خودش توجه کنم و من را فقط برای خودش می خواد.
وقتی که اردلان محکم گردنم را بغل می کنه و وقتی که گریه می کنه و فقط توی بغل من آروم می شه حتی باباش را هم قبول نداره.
وقتی ارسلان تنها در آغوش من پناه می گیره و گردنم را بغل می کنه و سرش را روی شونم می گذاره. وقتی بی دلیل من را می بوسه و هر بار سعی می کنه محکمتر ببوسه. وقتی حتی من را با بابا هم در حد کنار هم نشستن به اشتراک نمی گذاره. وقتی طاقت تحمل صحبتهای بلند و من و بابا را نداره و میاد بغلم می کنه .
عاشقتونم عزیزای من .
وقتی خسته می شم و تحملم کم می شه می خواهم دعواتون کنم به یاد خودم میارم این جوجه ها تازه 17 ماهه سر از تخم در آوردن و از دو کیلو به 10 کیلو رسیدن گوشت تنشون آب نشه.
ببخشید که گاهی مجبورم از روش خودتون برای کنترلتون استفاده کنم . مجبورم با صدا کردن اسمتون مانع خطر بشم. مجبورم گاهی از جبر استفاده کنم.
فدای لب ورچیدناتون که همه جبروتم را بر هم می زنه و مجبورم می کنم بغلتون کنم و قربون صدقتون برم.