خداحافظی ارسلان
جمعه خونه مامانم بودیم . موقع رفتم خیلی طول می کشه که حاضرتون کنیم .
توی خونه اتاق بابایی هم با وجود اینکه همیشه درش را می بندیم بازم از دست شما در امان نمونده و اینبار چک و پولهاش را ریخته بودین وسط.
ارسلان کلا کسی را جز من و باباش و داداشهاش بوس نمی کنه حتی بوس هم نمی فرسته ولی ارشیا خیلی بوس می کنه و اردلان گاهی.
موقع رفتن دید ما طولش می دیم . داشتم وسایلتون را جمع می کردم که تمومی هم نداشت . دیدیم ارسلان رفت در اتاق بابایی را بست و بدو بدو بابایی را بوس کرد و رفت سمت در خروجی و بای بای کرد.
آخه ما همیشه در را می بندیم ولی همیشه بچه ها سعی دارن مانعش بشن.
بابام همیشه موقع خداحافظی بچه ها را می بوسه.
و همیشه از همون در بیرون میریم.(خونه بابا دوتا در داره یکی سمت خیابان یکی سمت حیاط)
ارسلانم الهی قربونت برم که اینقدر باهوشی و با اینکارت گفتی حاظر شدیم دیگه بریم.
البته به عشق ماشین سواری و در در رفتن وگرنه وقتی می رسیم خونه سه تاییتون کلی گریه می کنین و بهانه می گیرین.