گل پسرا قند عسلاگل پسرا قند عسلا، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 7 روز سن داره
بابا سعیدبابا سعید، تا این لحظه: 40 سال و 8 ماه و 28 روز سن داره
مامانمامان، تا این لحظه: 37 سال و 10 ماه و 11 روز سن داره

سه قلو ، قند عسلا گل پسرا

کنجکاوی ارسلان

1393/10/15 17:53
197 بازدید
اشتراک گذاری

گفتم که روز سه شنبه که من با ارسلان و اردلان تنها بودم بردمشون پارک نزدیک خونه که با رفت و برگشت اونم پیاده و پا به پای بچه ها دو ساعت تمام طول کشید .

معمولا وقتی با بچه ها می ریم پارک نیمی از وقت بچه ها به تماشای بازی بچه ها بزرگتر می گذره . خیلی کنجکاون و بچه ها را نگاه می کنن.

ارسلان خیلی دوست داره از پله ها بره بالا و سر بخوره اما چون پله ها کثیفن و ارسلان هم نمی تونه بدون کمک دست بالا بره اجازه نمی دم یا نهایتا خودم هم میرم و دستاش را می گیرم که بتونه بره بالا.

اردلان سمت جوی کنار زمین بازی می رفت که دویدم که نیفته تا روم را برگردوندم دیدم که ارسلان از غفلتم استفاده کرده و سه چهارتا پله رفته بالا. منم دلم سوخت گفتم بذارم تجربه کنه و اردلان را هم گذاشتم کنارش و از پشت هواشون را داشتم و یه پله پایین تر می رفتم بالا.

خلاصه پسرای نازم با پشتکارشون رفتن بالا جای سرسره بزرگ که مثل تونل هست . می خواستم بیارمشون پایین که دیدم یه مامانی کوچولوی خودش که شش ماه بزرگتر بود را رها کرده می گه بفرستشون می گیرم. گفتم می ترسم وسط راه گیر کنن گفت نترس بفرست . منم شیر شدم و یکی یکی فرستادم اولی را که کنار گذاشت دومی را فرستادم و بدو بدو رفتم پایین دیدم خانومه مونده اردلان را بگیره نره سمت جوی که تقریبا یه متری هم هست یا ارسلان را بگیره و گفت شما چی کار می کنی؟

راستش توی پارک خیلی دیدنی هستیم همش باید به شرق و غرب بدم دنبال بچه ها . 

توی راه گاهی دستشون را رها می کردم تا خودشون برن اونا هم بدجنسی می کردن نگاه می کردن داداششون کدوم طرف می ره سمت مخالفش را می رفتن . من هم می دویدم یکیشون را بغل می کردم یکیشون را رها می گذاشتم که بره و همراهیش می کردم. 

خیلی خسته شدیم بچه ها سه ساعت خوابیدن ولی به همه خوش گذشت.

پسندها (4)

نظرات (1)

مامان گلشن
17 دی 93 19:03
بچه ها ی روز خوب با مادرشون داشتن..خوش به حالشون