گل پسرا قند عسلاگل پسرا قند عسلا، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 7 روز سن داره
بابا سعیدبابا سعید، تا این لحظه: 40 سال و 8 ماه و 28 روز سن داره
مامانمامان، تا این لحظه: 37 سال و 10 ماه و 11 روز سن داره

سه قلو ، قند عسلا گل پسرا

گردش

1393/10/3 17:33
203 بازدید
اشتراک گذاری

گل پسرای نازم.

امروز بهتون خیلی خوش گذشت . خیلی هم آقا بودین البته از نوع شیطونش . عکس نداریم چون همش مواظب شما بودم.

مامان و بابام با مامانبزرگم صبح آمدن خونمون و رفتیم پارک نزدیک خونه . با اونکه ساعت 10:30 بود اما اولین نفر بودیم و پارک به خاطر بارون دیشب خیس بود بعد 2 نفر دیگه هم آمدن که یکیشون دوست شما ها بود و مدام مراقبتون بود البته خودش هم بهش بیشتر از 3 سال نمی خورد شما هم کیکتون را باهاش تقسیم کردین . اصلا از شما جدا نمی شد ولی یکمی طول کشید که باور کنه شما نی نی هستین و مثل خودش نمی تونین بازی کنین.

کلی سرسره بازی کردین و توی پارک گردش کردین که دیگه دستاتون که یخ زده بود برگشتیم خونه اما قبلش برای اولین بار رفتیم فروشگاه و ارشیا را گذاشتم توی سبد و دادم بابام رفتن دنبال خریداشون و ارسلان اردلان هم با من و مامانم دیگه خسته شده بودین که دوتاییتون را گذاشتم توی سبد و بقیه خریدا را انجام دادم و برگشتیم خونه . شما هم نهار خوردین و خوابیدین . حدود یه ساعت بعد دوباره می خواستیم از خونه بریم بیرون اما شما معمولا 2 ساعت می خوابین اما پوشک که عوض کردم با خوش اخلاقی بیدار شدین و حاظر و سر حال رفتیم سری به اسیران قبر زدیم و شما باز هم بدو بدو می کردین و دستتون را نمی دادین. مراسم تشیع جنازه یکی از دوستان هم رفتیم ولی شما را از ماشین بیرون نیاوردم و تا جایی که تونستین توی ماشین بابام آتیش سوزوندین. از آینه و آویز گرفته تا فلاشر و بوق.

ارشیا با چنان ذوقی فرمان را می چرخوند که کسی دلش نمیامد مانعش بشه بعد اردلان و ارسلان کشف کردن اما ذوق ارشیا را نداشتن. بابام می خواست بشینه توی ماشین که ارشیا را بغل کرد و ارشیا دوباره با اجازه ی چشمی ای که از بابام گرفت با فرمان بازی می کرد و تند تند بابام را بوس می کرد(البته منظورم اینکه که دهنش رومی گذاشت روی لب بابام تا بوسش کنه) اینجوری محبت و تشکرش را نشون می داد . البته ارشیا دیر یوخلا می شه اما قدردان هم هست.

وقتی هم برگشتیم خونه یه ساعت بعد خوابیدین که من آمدم اینجا تو نت.

خیلی خسته شدیم اما بعد از 10 یا 11 روز که از خونه بیرون آمدیم حسابی بهمون خوش گذشت و هوای تازه خوردیم. 

از مامان و بابام ممنونم که با اینهمه بیماری بازم لطفشون را از ما دریغ نکردن . ممنونم.

 

پسندها (2)

نظرات (3)

الهه مامان امير محمد
3 دی 93 18:39
خدا را شكر كه بهتون خوش گذشته. انشالله تا 1000 سال سايه پدر و مادرتون بالا سر شما و بچه ها باشه.
مرضیه(مامان 3جوجه طلایی)
پاسخ
ممنون انشاءالله
ليلى
4 دی 93 1:06
منم راى دادم منتظرم دليور شه
مرضیه(مامان 3جوجه طلایی)
پاسخ
مرسی عزیزم
مامانی علی
4 دی 93 2:51
سلام خانومی خدابهتون قوت بده راستی من وبلاگ ۳ پسر نازت رو لینک کردم
مرضیه(مامان 3جوجه طلایی)
پاسخ
مرسی شما هم لینک شدین با عنوان علی جون