دردسر جدید
یه هفته ای هست که دیگه دری به روی بچه ها بسته نمی مونه .
البته اردلان خیلی وقته اما ارسلان یه هفته هست و ارشیا هم هنوز دستش به دستگیره نمی رسه اما نشسته همکاری می کنه و تا زبونه در باز میشه در را هول میده چون بچه ها قد بلندی می کنن هنوز سختشونه که هم در را هول بدن و هم تعادلشون را حفظ کنن.
دیروز برای دیدن عکس العمل بچه ها ژله ای که درست کرده بودم را گذاشتم جلوشون باهاش آشنا بشن البته قبلا خورده بودن ولی اجازه نداده بودم بهش دست بزنن. بابا سعید هم این وسط جو می داد و ژله را می لرزوند و می گفت بخورش جیز اردلان اولین کسی بود که نزدیک شد و حسابی ژله را متبرک کرد بعد ارسلان ولی ارشیای حرف گوش کنم چون بابا می گفت جیز فقط از دور اشاره می کرد که دید اردلان داره متبرک می کنه و دست زد .
بعد هم یکی توی ظرف ریختم و دادم خوردن و یه قاشق آخرش را هم گذاشتم باهاش بازی کنن اینقدر ژله را مشت و مال دادن که آب شد بعد هم دستاشون نوچ شده بود ارشیا تند تند مشتش را باز و بسته می کرد . منم رفتم جلوی روشویی واستادم و گفتم بیاین دستاتون را بشورم که بدو بدو آمدن و خیلی دوست دارن دست و صورتشون را بشورم تا حدی که اگه یکی هم کثیف باشه بازم باید هر سه تاشون را بشورم .
یه اخلاق خوبشون را یادم رفت بگم وقتی پی پی می کنن شلوارشون را درمیارم می گم برو جلو دستشویی بشورمت و بدو بدو می رن البته سه تایی ولی اونی که باید شسته بشه حواسش هست و جلب توجه می کنه گاهی هم حوله را میدم دست خودش یا خودش پیدا می کنه و میره گاهی هم خودشون حوله را میارن و می فهمم که بلههههههههههه
حالا دست گلا که از حموم آمدن را ببینیم . دیگه تکی می برمشون حموم و زود می شورم و میارم و دوتای دیگه توی خونه تنها هستن اما سعی می کنم جای خطرناکی براشون نباشه.
ارسلان بازیش گرفته بود و تا می گذاشتمش پیشه داداشا بدو بدو فرار می کرد .
بعد هم نهار دادم و شیر خوابیدن ولی ارسلان یه نیم ساعتی دیرتر خوابید . نیم ساعت توی بغلم لای پتو تا خوابش برد. یکی روی پاهام یکی بغلم یکی هم کنارم بود (ارسلان) و دستم را گرفته بود باید سیمشون وصل باشه تا خوابشون ببره . بچه هام قانع هستم حتی به گرفتن دستم . الهی فداشون بشم که مثل بچه های دیگه نفری یه مامان ندارن.