میمون دست دراز و پادراز
سلام به همه دوستان.
غیبت موجه دیگه.
بچه ها بدجوری مریض شدن ارشیا وضعیتش جوری بود که آبریزش و تب و سرفه و عطسه نداشت اما مدام می خوابید یک ساعت بیدار بود یک ساعت می خوابید. بغلشم که می کردم نخوابه از بغلم خودش را می نداخت پایین و یک کنج گیر می آورد و می خوابید.اونم یک خواب واقعی و عمیق نه از روی حال نداری. نگرانش بودیم که با باباسعید رفت دکتر گفتن سرماخوردگی هست از تنقیه و جوشونده تا داروهای دکتر همه کار کردیم که خدا را شکر رو به بهبود هستن.
اردلان را خوابونده بودم ؛ برم بقیه را بخوابونم که هی نق می زد، اینجا بود که دوستش میمون عزیز به دادم رسید.
روزها وقتی خیلی بهم می چسبند و کلافم می کنن می شینم و می گم میمونت را بیار که می گردن و هر جا باشه پیداش می کنند و میارن می ندازن روی من منم بالا و پایین می ندازم و میگم این میمونه دست درازه پا درازه ماشاءلله اونم بعدم می ندازمش دورترین جایی که می شه اونا هم رقابت دارن سر برداشتنش و تحول دادنش به من. گاهی ارشیا زرنگی می کنه و حدس می زنه کجا ممکنه بندازمش میره و همونجا وامیسته و با ذوق فراوون میارش. اما اردلان بیشتر از همه دوسش داره.
یه بار دیگه که میمونه به دادم رسید وقتی بود که اردلان جیغ می کشید و گریه می کرد بچم سیاه شده بود و منم هر کار می کردم ساکت نمی شد که میمون را برداشتم لباش را می ذاشتم روی گونه های اردلان می گفتم میمونه بوسش کن که اردلان به همان شدت که گریه می کرد خندید.