محبت آقایون
گل پسرا خیلی مهربون شدن .
یک مدتی ارسلان روی اردلان دراز کشیده بود که توی حال و هوای خودشون بودن و من را مجبور کردن این صحنه را ثبت کنم. وقتی خواستم عکس بگیرم احساس کردن باید بخندن.
ارشیا که دید عکسه سریع آمد توی کادر تصویر و خندید.
ارشیا از اینکه نازش کنیم خوشش میاد و گاهی بی دلیل من را ناز می کنه و در مواقعی هم که می خواهد داداشی ها را آرام کنه اونا را هم ناز می کنه . وقتی بیدار هست و داداشی توی اتاق از خواب بیدار می شه و گریه می کنه که در بسته هست ارشیا هر کاری داشته باشه رها می کنه می دود سمت در و در را هول می ده تا باز کنه و هم زمان هم داد میزنه و می گه هاع و وقتی می ره پیشه داداش اونقدر براش ادا در میاره و خم میشه توی روش نگاه می کنه و صورتش را جلوی صورت داداش می گذاره و گاهی هم کنارش دراز می کشه که داداشی بخنده و از جاش بلند شه وقتی بابایی اکبر (پدربزرگ پدر) این صحنه را توی خونشون دید خیلی ذوق کردن و منو صدا کردن و گفتن که اصلا نمی تونی بچه ها را از هم جدا کنی که مریض می شن.
اردلان صداهای موجدار از خودش در میاره حتی وقتی تنها هست و یا تنهایی یک گوشه خونه بازی می کنه. خوش خنده هست اما محبتش که قلمبه بشه سرش را می گذاره زمین و باسن مبارک را روی سر مخاطب حالا چرا خدا می دونه و خودش اما داداشا هم یاد گرفتن.صورتش را میاره جلوی روی داداش و میخنده و اونقدر خندهاش شیرین هست که مخاطب را راضی و خندان کنه.
ارسلان بوس کردن را دوست داره و بوسیده شدن را . البته اوایل به جای بوس کردن گاز می گرفت اما حالا یاد گرفته که دندانهایش را فشار نده اما باز هم دهنش را باز می کرد و می گذاشت روی صورت البته خیلی قبل ها روی هوا قشنگ بوس می کرد اما روی صورت هنوز هم دهن بازش را می گذاره.
امشب داشتم با پوآر بینی اردلان که مریض شده را تمیز می کردم که اونقدر جیق کشید که بابا و داداشا دورش جمع شدن و بعد از اینکه بابا بغل کرد و آرومش کرد و گذاشت روی بالشت ارسلان بوسش کرد و نازش کرد که بیشتر شبیه زدنش بود اما اردلان نیتش را فهمید و می خندید و ارشیا هم آمد و نازش کرد.
آخه قربان بره مادر .
فداتون شم نبینم فردا که بزرگ شدین دشمن بشین یا به هم بی تفاوت باشین . مثل کوه پشت هم باشین و کمتر ناراحتی یکیتون باید غمباد باشه برای بقیه عزیزای من.