گل پسرا قند عسلاگل پسرا قند عسلا، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 16 روز سن داره
بابا سعیدبابا سعید، تا این لحظه: 40 سال و 8 ماه و 6 روز سن داره
مامانمامان، تا این لحظه: 37 سال و 9 ماه و 20 روز سن داره

سه قلو ، قند عسلا گل پسرا

شیرین زبونی بچه ها

1395/2/13 14:48
591 بازدید
اشتراک گذاری

 

.: گل پسرا قند عسلا تا این لحظه ، 2 سال و 8 ماه و 20 روز سن دارد :.

خیلی دوست داشتنی شدین

خیلی هم وابسته به من

ولی اگه یکی را پیش عزیزجون بگذارم و با دوتای دیگه بریم دکتر دیگه وقتی هم برگردیم نمیاد پایین اگه چیزی نگم تا شب هم همونجا می مونه

ایام عید بابا نهار میامد خونه شما هم تازه غذا خورده بودین بابا ساعت 3 میامد برای نهار شما دیر بود بعد به بابا می گفتین مامان نهار نداده میامدین تو چشمای من نگاه می کردین می گفتین نهار نخوردیم نهار ندادی

 

بابا زنگ خونه را زد من نماز می خوندم شما هم در را باز نکردین بابا آمده خونه به ارسلان میگه چرا در را باز نکردی میگه آره باز نکردم

دیشب ارسلان رفت خونه عزیز جون می گفته سیب بده عزیز جون بابا علی هم می گفت برو از خونتون سیب بیار یکی برای من یکی برای خودت ارسلان هم گفته اااااااااااااااااا شما سیب دارین بعدم یه سیب گرفته می مخورده

اردلان خیلی مواظب وسایلش هست یه بار که با سه چرخه رفتیم پارک سه چرخش را کنارگذاشت برای بازی بعدم با اخم و اشاره دست و خیلی جدی به بچه ها میگفت به چرخم دست نزنین

دیروز لباسها را از روی طناب جمع می کردم ارسلام روی پله واستاده بود می گفت خواهش می کنم شلوارم را بده با یه تن صدای نازک و آهنگین و شعر وار تکرار می کرد

اگه از ارسلان تشکر کنیم میگه خواهش می کنم

اردلان اتفاقهایی که براش میافته را تا چند روز هر بار یادش بیاد تکرار میکنه خیلی هم جدی حرفش را میزنه بعدم میره ، اگه خط و نشون بکشه خیلی جدی اخم میکنه و با اشاره دست ولی اخماش خوردنیه آدم دلش می خواد بچلونش

ارسلان نشسته بود سرش پایین داشت به چیزی تو دستاش بازی میکرد که ارشیا کنار واستاد و با بهانه گیری میگفت اردلان در(اتاق) را باز کن و بعد از چندبار تکرار ارسلان تو همون حال بدون اینکه سرش را بالا بیاره گفت من ارسلانم

اردلان و ارشیا کنار مامانم بودن که مامانم می خواست ارسلان را صدا کنه اما حواسش نبود می گفت اردلان که اردلان بااعتراض گفته من اینجام

هرکی از ارشیا اسمش را بپرسه میگه ارشیا ممدیم (محمدیم) دیشب داشتم اسم بچه ها را به دوستام تو دورهمی می گفتم که ارشیا گفت ارشیا محمدیم

هرجا راه می رفتم ارسلان دامنم را گرفته بود دنبالم میامد بهش میگم دامنم را ول کن میگه اسکیرت ول کنم؟

میمونشون را میگیرن جلوشون راه میرن میگن میمون مانکی موز میخوره بنانا

کتاب حیوانات را که می خونم میگردن دنبال اون حیوون پلاستیکی میارن نشون میدن البته بیشتر ارشیا اینجوریه

شیرین زبونیهاتون یادم میره 

پسندها (4)

نظرات (2)

مامان فدیا
18 اردیبهشت 95 11:20
اره واقعا خیلی زود مستقل میشن مخصوصا پسرا زودی جدا میشن احساس بزرگی میکنن
شاپرک مامی
23 اردیبهشت 95 17:16
از دست این بچه هاو اداهاشون