31 امین ماهگرد
چون 31 ماهگیتون تقریبا مصادف شد با تولد مامانم یه کیک دو منظوره پختم.
این ماه مصادف شد با یه اتفاق خوب ولی بد.
نظر زنداییم در مورد ادرارتون منجر به تحقیق جدی من در اینترنت و مراجعه به دکتر شد که بببببببله
تشخیص حدسی درست بود و یه جراحی سرپایی اما همراه با بیهوشی داشتیم به عنوان تنگی مجرای ادرار.
گفتم که اتفاقات تلخ را نمی گم اما خدا را شاکرم که این مورد را تونستم تشخیص بدم و پیگیری کردم .
حالا هم می خواهم همه دوستان در جریان این مشکل باشن و پیگیری کنن که جگرگوشه هاشون همیشه سالم باشن.
این عکس بعد از عمل هست.
بردم دکتر متخصص ارولوژی تشخیص داد و گفت اگه برای قبل از عید بخواین فقط فردا هستم منم اسرار کردم که عمل نکنیم چی میشه گفتن نگران نباشین عمل کوچیک و سرپایی هست برای دردش بیهوش می کنن . آزمایشات را اورژانسی نوشت و همونجا جوابش را گرفتم و موند راضی کردن باباتون برای عمل. آخه بی خبر از باباسعید بردمتون دکتر . به نظر باباسعید هیچ مشکلی نبود و تا آخر شب هم طول کشید تا بابا رضایتش را اعلام کرد و فردا هم باهم رفتیم بیمارستان و عزیزجون منیر هم آمدن برای کمک و ارسلانم را هم سپردم به مامانم.
رفتیم پیش دکتر بیهوشی و تا ساعت 13 بود که بستری کردیم ، از شب قبل ناشتا هم بودین ولی خدارا شکر گرسنگی اذیتتون نکرد بیشتر تشنه بودین. بلآخره ساعت 16:30 تا 18 تو اتاق عمل بودین و من بی قرار پشت در اتاق عمل .
بعد از عمل می شنیدم که صداتون می کردن که به هوش بیاین و گفتن که می برنتون توی اتاق . من و بابا هم خودمونو رسوندیم به اتاق و خودمون روی تخت منتقلتون کردیم . خواب بودین و خیس عرق پتو روتون کشیدم و تا ساعت 20:40 خواب بودین و وقتی به هوش آمدین با کمک بابا بردیمتون جیش کردین و دردی نداشتین ، ساعت 21 هم سوپ خوردین و اجازه ترخیص داشتین و آمدیم خونه ولی توی خونه ادرارتون همراه با درد بود اولین بار ارشیا گریه کرد ولی صبوری می کردین مثل همیشه.
اینم به خیر گذشت خدا را شکر
اینم از گردش زمستانمون