حسم فرق داره با بقیه
وقتی از بقیه می پرسم چه حسی داری که بچتون بزرگ شده و میره مهد یا مدرسه؟می گن :
خوشحالیم بزرگ شده.
سخته اما به کارهام می رسم.
خوبه دیگه منم به کارهام میرسم.
ولی من ذوق می کنم گریه شوق می کنم آخه بچه های دوکیلویی من حالا اونقدر بزرگ شدن که پیش کس دیگه ای باشن و بتونن مراقب خودشون باشن . اونقدر بزرگ شدن که از من دور باشن .
اما بی قرارم . دلتنگم . طاقت دوری ندارم . خیالم راحت نیست.
اما خوشحالم که بچه ها دیگه یه مامان همیشه خسته ندارن. که عصبانی بشه توی دست و پاشن موقع انجام کارهای خونه . یه خونه همیشه نامرتب ندارن. همه چیز داره نظم پیدا می کنه .
خوشحالم که کلی مورد توجه و محبت هستن.
خوشحالم که دیگه توی خونه زندانی نیستن.
خوشحالم که همبازیهایی هم سن خودشون دارن.
خوشحالم که پیش آدمهایی هستن که از روی اجبار نگهداریشون نمی کنن بلکه دوسشون هم دارن .
بچه ها هم خوشحالن از روی رفتارشون می شه فهمید.