همنام شدیم شکر خدا
چند وقت پیش اسم اردلان را که می پرسیدم گاهی می گفت اردلان بلا.
اما از سرش رفته بود .
دوباره مدتی هست که با اسرار می گه اردلان بلا . البته نا گفته نماند که حرف زدنش هم مثل راه رفتنش بچم با غر و شل شله.
خلاصه ما هم کلی ذوق در کردیم و به همه می گفتیم می خندیدم و دو باره می پرسیدیم و بعد خودش تکرار می کردیم و دوباره می پرسیدیم و ... کلیه مراحل ذوق کردن را به کمال رساندیم و نتیجه این شد که همه زحمتمان برای آموزش اسم بچه ها به هدر رفت دیگه.
حالا به ارشیا میگیم اسمت چیه میگه اردلان بهش میگم اسمت را بگو تا قاقا بدم می گه ارشیا کامل و واضح با اونکه معموله با مسخره بازی و ادا و تغییر صدا و خنده حرف می زنه یه جورایی که دیگه نگران شده بودم می خواستم ببرمش دکتر .
به ارسلان می گم اسمت چیه میگه الدلان. البته قبلا درست می گفت اردلان اما حالا دیگه ...
جالبه که همه هم به ارشیا می گن اردلان حتی خود اردلان .
ازشون می پرسم اسم مامانت چیه می گن اردلان
ارشیا با دست ارسلان را نشون میده می گه اردلان.
خلاصه هر چهارتاییمون اردلان شدیم با بی فکری من نادان.
اما باباشون هنوز بابا هست آخه با اونکه اسم سعید از مرضیه آسون تره اما به دلیل مشغله بالاشون و عدم حضور در کنار ما تلفظ اسمشون برای بچه ها سخته و ترجیح میدن وقتی می گم اسم بابا چیه بگن بابا البته باباشون هم می گن بچه ها به موقع اسم من را یاد می گیرن الآن نمی خواهد یادشون بدی ولی ما لجبازتر از این حرفها هستیم .