گردش سه نفری
.: ارشیا اردلان ارسلان تا این لحظه ، 1 سال و 9 ماه و 16 روز سن دارد :.
یه هفته ای هست که مامان و بابام رفتن مسافرت . بچه ها خیلی دلتنگی می کنن . روزی دو سه بار ما تور خونه گردی داریم میریم طبقه بالا خونه مامانم همه جا را دنبال مامان و بابام می گردن حتی توی حمام را هم سر می زنن و می گن نیست بعد میایم پایین . یه وقتها که خسته هستم برای ارسلان توضیح می دم و قانع می شه ولی ارشیا اشک می ریزه می گه عزیز جججججججج بابا ع (عزیز جون ، بابا علی)
می برمشون توی حیاط که یادشون بره چشمشون به بالکن هست که مامانم از اونجا صداشون کنه . توی آشپزخونه که هستیم چشمشون به نور گیره که از بالا صداشون کنن و گاهی هم خودشون صدا می کنن.
یه هفته بود که از خونه هم بیرون نرفته بودیم. منم روز پنجشنبه که دو روز پیش باشه اردلان را سپردم به باباش که پای کامپیوتر به کارهاشون می رسیدن و من و ارشیا و ارسلان رفتیم بیرون قدم زدن .
در خونه که باز شد از رفتارشون یاد خودم افتادم وقتی زنگ آخر مدرسه را می زدن یاد اون بدو بدو بیرون از مدرسه دویدن. خیلی دلشون برای گردش تنگ شده بود.
باز هم اخم کنین...
بخندین