پروژه تعطیل
راستش من از شنبه شب رفتم خونه مامانم چون یکشنبه روز نذرشون برای سلامتی بچه ها بود که در بارداریم نذر کرده بودن. خوب این ایام جشن زیاده و مولودی هم خوندن ، من همش فکر می کردم چطور جلوی قر دادن بچه ها را بگیرم مامانم هم می خندید و می گفت اشکال نداره . نتیجه این شد که بچه ها نیم ساعت قبل از مراسم خوابیدن که من حاضر بشم بعد از پذیرایی آخر مراسم هم بیدار شدن و مقدار کمی از مولودی را گوش کردن و اینقدر متعجب بودن که حتی نمی خندیدن و دست هم نمی زدن فقط خانوما را نگاه می کردن و شوکه شده بودن.
با خودم گفتم از دوشنبه پروژه را جدی تر اجرا کنم که به خاطر بچه ها و اسرار مامانم و اینکه روزها همسرم از شهر بیرون بود و نگران ما نباشه چند روزی موندیم و متوجه یه مطلب جدید هم شدم اینکه ارشیا شیر گاو نمی خوره حتی توی خواب هم چندشش می شه .
خلاصه وقتی برگشتیم خونه هوا هم سرد بود و خونه ما سردتر و متوجه شدم وقتی ارسلان را مرتب می شورم سرماش کرده و فاصله تخلیه هاش خیل کم شده و اصلا هم دوست نداره روی قصری بشینه و فرار می کنه (حتی توی اتاق)
کمک هم ندارم .
دندوناشون هم خیلی اذیت می کنه.
نتیجه این که تعطیل شد تا کمکی داشته باشم یا هوا گرمتر بشه بتونم خونه یکی از مادرها برم و از حیاطشون استفاده کنم .