گل پسرا قند عسلاگل پسرا قند عسلا، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 5 روز سن داره
بابا سعیدبابا سعید، تا این لحظه: 40 سال و 8 ماه و 26 روز سن داره
مامانمامان، تا این لحظه: 37 سال و 10 ماه و 9 روز سن داره

سه قلو ، قند عسلا گل پسرا

10 روزشیرین و سخت گذشت ...

1393/6/27 11:44
834 بازدید
اشتراک گذاری

شیرین بود چون ؛

هر بار که کامل شیر می خوردین انگار دنیا را به من دادن .

هر بار که باد گلو می زدین خیالم راحت می شد.

وقتی پس نمی آوردین خدا را شکر می کردم.

وقتی نگاهتون می کردم خدا را شکر می کردم که سالم هستین.

مامان بزرگ ها با دادن شیرخشت و ترنجبین و کره با خاک قند نذاشتن زردی بگیرین

قند مکرر هستین چون سه قلو هستین

 

سخت چون ؛

بی تجربه بودم 

خورشیدهای زندگیم گرسنگی کشیدن 

ارسلان مامان پیشم نبود 

به سختی شیر خشک پیدا می کردیم و استرس داشتیم 

خیلی کوچولو بودین

خیلی وسواس بودم و گیج می شدیم می ترسیدم به یکیتون کمتر رسیدگی بشه

ارشیا خیلی حساس بود

درد داشتم 

کم خوابی داشتم

و...

هر روز یکتون را می بردیم دکتر چون به عقیده مامان بزرگ ها شما سرما خورده بودین و هر بار دکتر می گفت مشکلی ندارین و قطره بینی می داد و مامان بزرگ ها می گفتن دکترها چیزی سر در نمی آرند.

با شرایطی که داشتم ارسلان یک لحظه هم از نظرم دور نمی شد.

وقتی متوجه شدیم که شما گرسنه می مونین بابا رفت از شیرخشکی که بیمارستان برای ارسلان خواسته بود براتون خرید اما ارشیا همه را پس می آورد تا یک بار بابا رفتن و دارو خونه بهشون شیر خشک پریمیچر دادن از اون به بعد برای همتون از همون شیر خشک استفاده می کردیم بماند که گاهی بابا حتی 20 تا داروخانه را می گشتن اما دست خالی بر می گشتن و بگذریم که اگر داروخانه ای هم داشت هر چقدر در خواست می کردیم یکی بیشتر نمی داد .

شما گل پسرا خیلی کوچولو بودین اونقدر که مهمونامون که دیدنتون می آمدن می ترسیدن بغل بگیرنتون حتی با تشک های کوچولتون.

توی عکس پایین شما لباسای آستین کوتاه شماره یک را تنتون کردیم اما بازم خیلی بزرگ بود

همه گیج می شدن که به کی شیر دادن یا پوشک کی را عوض کردن . منم یک قلم و کاغذ دستم گرفتم و می نوشتم کم کم که دستمون آمد فقط شیر خوردنتون و اینکه شیرپدر خوردین یا مادر یا اینکه پس آوردین یا نه و چقدر شیر خوردین و چقدر پس آوردین. حتی شیر مادر را هم با سرنگ بهتون می دادم تا مطمئن بشم به میزان کافی یعنی هر 2 ساعت 30 سی سی شیر خورده باشین.شما همش خواب بودین و همه کارتون را جز شیر خوردن در خواب انجام می دادین و فقط برای گرسنگی گاهی گریه می کردین که اونم از روی ساعت که شیر می دادم نمی ذاشتم گریه کنین که گوشته تنتون آب نشه.

در اتاقتون مستقیم به پذیرایی باز نمی کردیم به اتاق پهلو باز بود و از اونجا به پذیرایی تا هوای تازه بوی غذا و آلودگی و سر صدا کمتر وارد اتاقتون بشه.

ارشیا خیلی حساس بود از شیر خشک که حتما باید پریمیچر بود تا پوشک که به مای بی بی حساس بود مولفیکس می خریدیم تا کولیک شدیدی که داشت و خیلی گریه می کرد.

خیلی درد داشتم توی بیمارستان هم سرما خورده بودم همه بدنم درد می کرد . خوشبختانه بابا 15 روز مرخصی داشتن چون بدون کمک بابا حتی نمی تونستم از جایم بلند شم یا دراز بکشم.

و کم خوابی معضل بزرگی بود. چون باید هر 2ساعت به تک تک تون با سرنگ شیر می دادم و بادگلو می گرفتم و پوشکتون را عوض می کردم و شیشه هاتون که با وسواس شسته می شد و بعد یک بار هم در آب جوش می انداختم که مبادا قطره ای آب نجوشیده وارد معده فوق العاده حساستون بشه.

بعضی ها می گفتن ای کاش یکی دختر بود تا جفتت کامل بود اما من می گفتم که بهتر هست که همه پسرن . هم جنس که باشن با هم بزرگ می شن اما دختر بزرگ کردن توی این دوره کار هر کسی نیست اونم وقتی سه قلو داشته باشیم.

پسندها (1)

نظرات (0)