تولد سه قلوها
سلام . بلاخره فرصتی پیدا شد تا بتونیم وبلاگی در نظر بگیرم و خاطرات را بنویسم.
دوست دارم از تولد یک سالگی شروع کنم. اونطور که دلم می خواست نشد از کیک که چی سفارش دادیم
و چی تحویل گرفتیم ...
تا بچه ها که اول تولد خوابیدن تا آخرش.
دوست داشتم برای مهمان ها گیفت تهیه کنم و برای عصرانه بیشتر از این تدارک ببینم و خواطرات بچه ها را از زبان دیگران ثبت کنم اما خوب نشد امکانش هم نبود.
اما در کل خوش گذشت . از همه عزیزانی که در این شادی ما را همراهی کردن ممنونم و از هدیه هاشون.
روز قبل ، البته بهتره بگم شب قبل سالاد اولویه را به همراه بابا سعید درست کردیم و صبح بچه ها را بردم حمام به غیر از اردلان که خوابیده بود.ظهر کیک را سفارش گرفتیم و برای ناهار رفتیم خونه مادر شوهر مهربونم و ایشون هم خونه را مرتب کرده بودن و ظرفها را آماده کرده بودن. قبل نهار اردلان را هم حمام کردم و بعد نهار خونه را تزیین کردیم و میوه ها را شستیم و حاظر شدیم و بابا سعید و عمو حسین ساندویچ ها را آماده کردن و شربت درست شد و مهمونهای عزیزمون رسیدن . اولین مهمون هم نوه عموی بایا سعید (فربد جون) بود.
و ایشون هم ایمان جون (پسر عمه بچه ها) که زحمت فوت کردن کیک را کشیدن
و هدیه ها که از همه مننونیم و ان شاءالله که جبران کنیم.
و گل پسرا که افتخار دادن چندتا عکس بگیرن . البته تا این حدش هم خیلی منت گذاشتن.
اول ارشیا را گذاشتم دیدم گریه نکرد .
منم سریع وارد عمل شدم و ارسلان را گذاشتم.
دیگه تا اردلان را گذاشتم حوصله هاشون سر رفت و شروع کردن به شیطنت .
دیگه بچه ها اذیت می کردن عکس قشنگی از آب در نیامد.
و این هم از حکایت تولد.
از خواهر و برادران همسرم و همچنین خاله راضیه و پسرخاله مجتبی هم برای کمکهاشون ممنونم.
و البته یک تشکر ویژه از بابایی و مامانه (پدر و مادر همسرم) به خاطر هدیشون.
و یک تشکر ویژه تر از بابا سعید مهربون که یک هدیه بس زیبا برای من تدارک دیدن و البته زیباتر این سورپرایزشون بود.