گل پسرا قند عسلاگل پسرا قند عسلا، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 25 روز سن داره
بابا سعیدبابا سعید، تا این لحظه: 40 سال و 8 ماه و 15 روز سن داره
مامانمامان، تا این لحظه: 37 سال و 9 ماه و 29 روز سن داره

سه قلو ، قند عسلا گل پسرا

تولد سه قلوها

1393/6/23 17:13
2,135 بازدید
اشتراک گذاری

سلام . بلاخره فرصتی پیدا شد تا بتونیم وبلاگی در نظر بگیرم و خاطرات را بنویسم.

دوست دارم از تولد یک سالگی شروع کنم. اونطور که دلم می خواست نشد از کیک که چی سفارش دادیم

کیک بره ناقلا

و چی تحویل گرفتیم ...

 

 

تا بچه ها که اول تولد خوابیدن تا آخرش.

دوست داشتم برای مهمان ها گیفت تهیه کنم و برای عصرانه بیشتر از این تدارک ببینم و خواطرات بچه ها را از زبان دیگران ثبت کنم اما خوب نشد امکانش هم نبود.

اما در کل خوش گذشت . از همه عزیزانی که در این شادی ما را همراهی کردن ممنونم و از هدیه هاشون.

روز قبل ، البته بهتره بگم شب قبل سالاد اولویه را به همراه بابا سعید درست کردیم و  صبح بچه ها را بردم حمام به غیر از اردلان که خوابیده بود.ظهر کیک را سفارش گرفتیم و برای ناهار رفتیم خونه مادر شوهر مهربونم و ایشون هم خونه را مرتب کرده بودن و ظرفها را آماده کرده بودن. قبل نهار اردلان را هم حمام کردم و بعد نهار خونه را تزیین کردیم و میوه ها را شستیم و حاظر شدیم و بابا سعید و عمو حسین ساندویچ ها را آماده کردن و شربت درست شد و مهمونهای عزیزمون رسیدن . اولین مهمون هم نوه عموی بایا سعید (فربد جون) بود.

و ایشون هم ایمان جون (پسر عمه بچه ها) که زحمت فوت کردن کیک را کشیدن

 

و هدیه ها که از همه مننونیم و ان شاءالله که جبران کنیم.

و گل پسرا که افتخار دادن چندتا عکس بگیرن . البته تا این حدش هم خیلی منت گذاشتن.

اول ارشیا را گذاشتم دیدم گریه نکرد .

منم سریع وارد عمل شدم و ارسلان را گذاشتم.

دیگه تا اردلان را گذاشتم حوصله هاشون سر رفت و شروع کردن به شیطنت .

 

دیگه بچه ها اذیت می کردن عکس قشنگی از آب در نیامد.

 

و این هم از حکایت تولد.

از خواهر و برادران همسرم و همچنین خاله راضیه و پسرخاله مجتبی هم برای کمکهاشون ممنونم.

و البته یک تشکر ویژه از بابایی و مامانه (پدر و مادر همسرم) به خاطر هدیشون. 

و یک تشکر ویژه تر از بابا سعید مهربون که یک هدیه بس زیبا برای من تدارک دیدن و البته زیباتر این سورپرایزشون بود.

پسندها (2)

نظرات (6)

سپیده
24 شهریور 93 15:38
وای چره قنادی بی سوادی دیکته برت رو دیدین؟ب جای birth نوشتهbert اما عیب نداره تو لد 3 قلوها مبارک
مرضیه(مامان 3جوجه طلایی)
پاسخ
به سعید گفتم همه قناد ها یاد ندارن اما گفت فروشندش جوان بود اما خوب دیگه دیگه .مرسی عزیزم
مامان عاطفه امیر حسین
27 شهریور 93 8:56
سلام تولدشون مبارک ماشاله از چشم بد دور باشند چه نازند من یک دونه دارم پدرم در اومده خدا کمکت کنه یک لحظم آرامش نداری ولی دیدی آبجی وقتی خوابند آدم دلش براشون تنگ میشه ؟ چه حسی داره
مرضیه(مامان 3جوجه طلایی)
پاسخ
سلام گلم مرسی عزیزم کوچولوی شما را هم خداحفظش کنه.من همه وجودم وقف بچه هام هست فقط آرزوم سلامتی شون هست.
مامان آروین(مهناز )
30 شهریور 93 9:00
سلام عزیزم همه پست های زیبات رو خوندم خدا بهتون سلامتی بده تا بتونین مراقب این قند عسلاتون باشید خیلی ماهند خدا حفظشون کنه خیلی ببوسشون
مرضیه(مامان 3جوجه طلایی)
پاسخ
سلام گلم . مرسی از توجهتون .کوچولوی شما هم در پناه خدا
شهرزاد
8 مهر 93 17:44
سلام و خسته نباشید بابت مادر بودنت خانومی ...مادر باشی اونم مادر 3 تا پسر همسن ..واقعا" سخته ولی حتما" شیرینیهای خودش رو هم داره ...خیلی اتفاقی با وبلاگتون آشنا شدم و اولش که دیدم 3 قلو هستن چشمام گرد شد بعد شروع به خوندن کردم ...تازه فهمیدم همچین کار خاصی نمی کنم به عنوان مادر یک پسر ! دوست دارم لینکتون کنم اگه اجازه بدید به من و پسرم هم سر بزنید خوشحال می شیم
نرگس مامان طاها و تارا
25 آبان 93 9:44
سلام.ممن.ن كه به ما سر زدي.روحيه قويتو تحسين مي كنم.خيلي دوست داشتم بيشتر از روزهاي قبل از سه سالگي و حتي قبل از تولد و خاطره تولدشون بدونم.به نظرم خيلي قوي و محكم هستي.
رومینا
28 آبان 93 7:54
مامانی بهت تبریک میگم واقعا باید به شما گفت مادرنمونه گل پسراتو خدا حفظ کنه ببوسشون