قبل از عید گفتیم یه سامانی به سر جوجه خروسامون بدیم و بردیمشون آرایشگاه. از اونجایی که آرایشگاه کودک نزدیک خونه خیلی شلوغ بود بردیم آرایشگاه معمولی ولی چشمتون روز بد نبینه... البته ارسلان خیلی آقا نشست و کارش تمام شد ما هم خوشحال که بقیه هم همینطوری هستن ولی اردلان از وقتی پیشبند بسته شد گریه کرد تا کارش نصفه موند و ارشیا قبل از پیشبند بستن شروع کرد و حتی اجازه نداد که پیشبند را ببندیم و همه موها روی خودش و باباش ریخت البته نکته ای که نگفتم اردلان و ارشیا توی بغل باباشون اصلاح کردن اما شیر پسرم ارسلان خودش نشست. (پسر خودمه دیگه پنج روز توی بیمارستان به نام من می شناختنش یعنی اسم فامیل من نه باباش ) اسنادش هم موجوده ... ...