یک اتفاق قشنگ
عصر جمعه توی خونمون بودیم که ارشیا روی پاهام بود و اردلان بغلم و هردو شیشه شیر توی دهنشون بود که شیشه اردلان افتاد بالای سرش روی زمین ارسلان هم همون نزدیکی بود تا بیام و با دست مخالف شیشه شیر را بردارم که ارشیا اجیر نشه دیدم ارسلان با مهربونی شیشه شیر را داره می کنه توی دهن اردلان و اردلان هم همکاری می کنه و با دست هم شیشه را می گیره ، ارسلان که خیالش راحت شد شیشه گرفته شده رفت و دوباره نشست پشت در آشپزخانه منتظر باباشون...
چقدر صحنه شیرینی بود برام خستگی هام از صبح تا عصر به در شد ...
دوست دارم پسرهایم همدیگر را حمایت کنن دوست دارم مثل کوه پشت سر هم باشن چون معلوم نیست پدر و مادر تا کی زنده هستن که حامی بچه هاشون باشن.
خدایا شکر
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی