ارشیای نازم
گل پسرم خوب غذا و شیر می خوری خوب بازی می کنی و خوب می خوابی. فدات بشم که خودت می خوابی.
نست به داداشیا وابستگیت به بیشتره چون مریض بودی و همش بغل خودم بودی تا آروم بشی گاهی راه می بردمت گاهی باهات بازی می کردم گاهی لالایی و شعر گاهی هم توی بغل هم گریه ... خلاصه هم سر تو را گرم می کردم و هم حواسم خودم را پرت . که نفهمم خسته شدم کمک می خوام باید تاشب که بابا از سر کار بر میگشتن طاقت می آوردم . گاهی صبح تا شب توی بغلم بودی و بابا که می آمدن یک استراحت نصفه نیمه و تجدید قوا برای شب که تا صبح باز باید بغل می کردم و آرومت می کردم تا بقیه بخوابن. اما بدون که عاشقتم و این کارها را با عشق کردم و بی منت فقط دارم از روزمرگیهامون تعریف میکنم گلم فکر نکی غر هستن درددل هستن نازنینم.
عاشقتم و شما هم عاشق بازی با توپ بازی که شروع به راه رفتن و دویدن کردی تا قایم باشک با اردلان اونم در شرایطی که اردلان نمی دونست موضوع از چه قراره. یک بار پشت دیوار دیدت و گفت اِ دَ یعنی اینجایی دکی. بعد رفت شما هم هی پشت دیوار قایم می شدی و منتظر بعد یک مدتی که می بینی نمیاد دیگه می ری.
عاشق کلاغ کلاغه هستی نوبت به هیچ کس هم نمی دی و از ته دل می خندی وقتی کف پاهام می ذارمت و هوا می برمت که دیگه دنیا مال پسرم هست
عکس در ادامه ...